سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دست از گناه برداشتن آسانتر تا روى به توبه داشتن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :6
بازدید دیروز :39
کل بازدید :93369
تعداد کل یاداشته ها : 54
103/1/30
8:23 ص

معنویت نحوه ‏اى از مواجهه با جهان هستى است که فرآورده‏ اش این است که حالتهاى نفسانى نامطلوبى مانند غم و اندوه، ناامیدى، دلهره و اضطراب، احساس سرگشتگى و سردرگمى، احساس بی معنایى و بی هدفى و... تا آنجا که امکان‏پذیر است در انسان پدید نمی ‏آید و یا اگر پدید آمده، ناپدید خواهد شد. این نحوه مواجهه موجب رضایت باطن می شود. فراورده معنویت همین رضایت باطن است، که البته این سازگار است با اینکه زندگى آدمى منحصر به دنیا باشد یا زندگى پس از دنیا هم به نظر شخص وجود داشته باشد. اگرچه تا آنجا که من می دانم، معنویان جهان، عموماً به زندگى پس از مرگ، با صور مختلف جاودانگى، معتقدند؛ یعنى به لحاظ نظرى امکان دارد که کسى معنوى باشد و در عین حال به یکى از ادیان تاریخى جهان متدین نباشد، اما انصاف این است که در طول تاریخ اکثر کسانى که معنوى بوده ‏اند، تعلق خاطر به یکى از ادیان نهادینه و تاریخى هم داشته‏ اند. البته معنویت هسته دین است، نه پوسته آن و از این حیث می توان گفت که امکان رسیدن به هسته براى همه کسانى که فقط تعلق شناسنامه ‏اى به دین دارند نبوده و همه آنها به این حالت نرسیده ‏اند و به نظر من نمی توانند رسید؛ یعنى پدیدآمدن مدینه فاضله را ممکن نمی ‏دانم، هرچند مطلوب است و هر انسان حق ‏طلبى دوست دارد چنین جامعه‏ اى پدید آید، اما خواست ما با آنچه پدید می آید، متفاوت است.

اما می ‏توان این سؤال را مطرح کرد که اگر کسانى در جامعه معنوى باشند، طرز معیشت آنها چه تفاوتى با دیگران دارد؟ به نظر من انسان معنوى در مناسبات اجتماعی ‏اش بر اساس سه اصل عدالت، احسان و محبت رفتار می ‏کند. در مدارج پایین‏ تر معنویت، انسان با دیگران بر اساس عدالت رفتار می ‏کند، وقتى مدارج معنوى انسان بالا رفت، کارش به احسان منجر می ‏شود و در مرحله سوم به محبت می رسد. عدالت یعنى استیفاى حق خود به تمامه و تجاوز نکردن به حق دیگران. احسان یعنى صرف نظر کردن از بخشى از حق خود و اینکه اجازه دهیم این حق به دیگران معطوف شود. محبت نیز یعنى همان عدالت یا احسان ورزیدن، به شرط آن که با محبت همراه شوند. عدالت و احسان دو امر آبجکتیو (عینى) هستند و در رفتار بیرونى جلوه ‏گر می شوند، اما محبت یک امر کاملاً سابجکتیو (انفسى) است؛ یعنى یک حالت درونى است.انسان معنوى در نسبت با خودش هم با سایر انسانها تفاوت دارد. وى در عین اینکه خودش را برتر از دیگران نمی ‏داند، اما خودش را شدیداً دوست دارد. این نوعى «خوددوستى معنوى» است. انسانهاى معنوى براى خودشان بی ‏نهایت ارزش قائل‏اند و به همین دلیل همیشه مراقب‏ اند که به گونه‏ اى زندگى نکنند که این «خود» گرانبهایى که در اختیارشان است، ذره‏ اى ضربه ببیند. آنها به دلیل همین خوددوستى سعى دارند همیشه خود را ارتقا دهند و به وضع مطلوب‏ترى برسانند. به همین دلیل هیچ‏گاه از سیر و سلوک درونى خالى نیستند. ویژگى دیگر انسان معنوى این است که درد و رنج‏هایى که در بیرون وجود دارد یا اصلاً برایش درد و رنج نیست و یا قابل تحمل است؛ زیرا که معنا و آرمان خاصى براى زندگی ‏اش دارد و هرگاه احساس کند درد و رنجى او را زودتر به آرمانش می رساند، آن را تحمل می کند. ویژگى دیگر انسان معنوى این است که تنها خود را مسؤول سرنوشت خود می داند و هرگونه بهانه ‏جویى را کنار می ‏گذارد، برخلاف انسان عادى که همه تقصیرها را به گردن دیگران می ‏اندازد. ویژگى دیگر او این است که دستخوش خودبزرگ‏ بینى نامعقول نیست و فکر نمی کند که قطب دایره امکان است و همه چیز بر مدار او می چرخد. او می گوید: من براى جهان هیچم، اما براى خودم همه چیز. دیگر اینکه انسان معنوى کمترین مصرف و بیشترین تولید را در جهان پیرامون خود دارد.به نظر من بزرگ ‏ترین کارى که ما می ‏توانیم در حال حاضر براى خود و جامعه‏ مان بکنیم، این است که پروژه عقلانیت و معنویت را به طور همزمان پیش ببریم؛ چرا که در طول تاریخ جوامعى که معنویت را به قیمت عقلانیت از دست داده‏ اند یا بر عکس، نتوانسته‏ اند به آن مناسبات انسانى سالم و رضایت باطن برسند.اگر همه پیروان ادیان جهان با صداقت به دین خود ملتزم شوند، بی شک به یک جا می رسند؛ زیرا هر یک از ادیان به منزله راهى است که از یک سوى کوه به قله آن منتهى می ‏شود و همه به یک قله می ‏رسند.

مصطفی ملکیان

بازتاب اندیشه شماره9


92/10/20::: 3:34 ع
نظر()