سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه یکی از شما از چیزی که نمی داند، پرسیده شود، از گفتن «نمی دانم» خجالت نکشد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :33
بازدید دیروز :34
کل بازدید :92754
تعداد کل یاداشته ها : 54
103/1/10
5:43 ع

درباب معرفی وشناخت قرآن

 

                                                                                  نوشته:پروفسورتامارا سون[1]

مدخل                                                               

 

قرآن کتاب مُتبرّک ومقدس دین اسلام است.واژه مبارک قرآن درلغت به معنای قرائت یا خواندن وفهمیدن می باشد؛واین کلمه بازتاب باورقلبی مسلمانان به این حقیقت است که کتاب مذکوررا کلام خداوند می دانند،نه این که پیامبرازنزد خویش آن را آورده وبه مردم عرضه کرده باشد.اگرچه نزول قرآن به قرن اول هجری بازگشت پیدا می کند ،اما اعتقاد راسخ مسلمین برآن است که حقیقت قرآن ابدی ودرظرف زمان محدود نمی شود چرا که کلام باری تعالی رنگ کهنگی نمی پذیرد؛ این کتاب درطول اوقات مختلف، کلمه به کلمه به زبان عربی فصیح برقلب آخرین پیامبرخدا(ص) نازل شده است. پاره ای ازمسلمانان خصوصا" درمیان اهل سنت براین عقیده پای فشرده اند که قرآن مانند خداوند غیرمخلوق است ودرواقع اوست که تکلم می کند؛ بدین لحاظ عالم لحظه به لحظه آکنده ازعطروجود وطنین صدای خداوقرآن است.قرآن چنین استدلال می کند که کلماتش انعکاس وحی الهی است که دریکی ازسوره های قرآن به آن اشاره و درواقع همان لوح محفوظ نامیده می شود.«بل هوقرآن مجید فی لوح محفوظ»(85/21،22) این تجویزبرای تفسیرواژه قرآن به معنی «قرائت» مربوط به حضرت محمد(ص) است که سواد خواندن ونوشتن نداشت واُمّی بود. (2/62 :157/7) اما اوهمان فردی است که پیام حضرت حق را آن گونه که برقلب مبارکش فرود می آمد به دیگران تلاوت وقرائت می نمود.(26/194) ازنگاهی دیگر، قرآن به حضرت جبرئیل برمی گردد «کسی که [وحی] را به فرمان خداوند به قلب تومی فرستد.»(2/97) . درمقام نتیجه گیری باید گفت که جبرئیل دراصل واسطه ای بود که حضرت محمد(ص) ازطریق وی، وحی خداوندی را دریافت می کرد.

درتاریخ اسلام حدود هفتاد سال طول کشید تا لفظ قرآن به معنای خاص(قرائت) مورد استفاده عموم قرارگیرد،اما معمولا" این نوع تلقی ازقرآن به وحی کردن استناد داده می شود.قرآن به آیات خودش استناد می جوید همان گونه که کتاب تورات وانجیل چنین کاری را انجام دادند وبه آسانی عنوان کتاب یا «الکتاب» را برآن نهادند؛واژه ای که صدها سال است وحی الهی را درقالب آن ضبط وتدوین کرده اند.برای همین منظورمسلمانان هم غالبا" قرآن را به عوض قرائت، به نام «کتاب» آورده اند. درجامعه مسلمین کلمه قرآن را با پسوند«الکریم»ویا«المجید» نیزمورد استعمال قرارمی دهند والبته با نسبت های دیگرعناوین دیگری هم برآن افزوده اند.

مسلمان ها همه ساله آغازنزول وحی را دردهه آخررمضان (ماه روزه) به نام شب قدر«لیلة القدر» گرامی می دارند.آن شب درمنطق وحی قرآنی به حدّی مهم ودارای اهمیت است که صریحا" «این شب را بهترازهزارماه دانسته است.»(97/4)

برای مسلمانان حیثیت ومقام الهی قرآن،آن قدرمُبرَهن ودارای مقام والایی است که به واسطه این طهارت وخلوص، آنها تنها کسانی هستند که می توانند به ساحت معنوی این کتاب راه بیابند وآن را احساس ولمس بکنند. درواقع معجزه اسلام همان است وغیرازمحمد (ص) احدی به آنجا نرسیده وبدان مرتبه دست نیافته است.قرآن به ما می گوید که وقتی بعضی ازمردم ازمحمد رسول خدا(ص) سؤال می کردند وهمانند امت های پیشین برای اثبات نبوت، معجزه طلب می نمودند،ایشان قوم خویش را به کتاب آسمانی قرآن ارجاع واحاله می فرمودند.عظمت وزیبایی لسان قرآن غیرقابل باوروفراسوی مقایسه وقیاس است وحقا" نمی توان ازروی تقلید نظیری برای آن آورد.(این باوردرکتاب های دینی به نام اعجازالقرآن خوانده شده است.) درحالی که درنزد مسیحیان، خودِ زندگی حضرت عیسی(ع) به صورت اعجازمطرح وبنای مسیحیت برپایه ی آن ریخته شده است.ولی دردین مبین اسلام، کتاب آسمانی قرآن اساس ومایه اصلی حیات وسرزنده بودن است واین ترکیب، هسته مرکزی مناسک واعمال،آموزه ها وقانون اسلامی را تشکیل می دهد.   

   

 

ساختارمتن قرآن

 

 

قرآن متشکل از114 فصل است که دراصطلاح به آن سوره می گویند وجمعش سُوَرمی باشد.

سخنان ومطالب نظم یافته درهرفصل آیه نام دارد که جمع آن آیات است.تعداد آیات درسوره های قرآن بین 7 الی 287 آیه می باشد.نخستین سوره خیلی کوتاه است،اما مابقی سوره ها تقریبا" درسیرنزولی نظم خود را دارند ،ازبلندترین سوره تا کوتاه ترین آنها که می توان گفت به ترتیب زمان نزول وحی می باشند.

ترتیب زمانی هرکدام ازسوره ها برپایه براهین وشواهد باطنی وادبیات سنتی اعراب وبراساس اوضاع وشرایط وحی، حالت انتظام وتوقیفی به خود گرفته است.(اسباب النزول). اگرچه همه عالمان وقرآن پژوهان درترتیب آیات سوره های قرآن برحسب زمانِ نزول، اتفاق نظرندارند اما توافق کلی براین است که تقریبا" نود سوره ازقرآن درطول زندگی حضرت محمد(ص) وسایرهمراهانشان درمکه به رسول خدا ابلاغ شده بود وباقیمانده سوره ها بعد ازهجرت پیامبربه شهرمدینه ابلاغ گردیده است.این مسئله باعث شده که مسلمانان اغلب اوقات نمی توانند تشخیص دهند که کدام یک ازآیات مکیّ است وکدامیک ازآنها مدنی. خصوصیات شایع سورمکی غالبا" درکوتاهی آیات وسوره ها، شوروحرارت درتعبیر، شدت لحن،دعوت عمومی به سوی یکتاپرستی مانند شناخت بیش ترجلال،قدرت،رحمت وعدالت حضرت باری وبه همین منوال نیازبه متابعت ازاسلام دراین که خواست خداوند برانجام صحیح دستورات، اعطای پاداش بزرگ درآخرت واجتناب ازکیفرالهی قابل شناسایی است.خصوصیات شایع سورمدنی را می توان درطولانی بودن بسیاری ازسوره ها (ازاین روآنها را درآغازکتاب قرارداده اند) شکل یکنواخت داشتن، پرداختن به احکام عملی دین هم چون ازدواج وارث ومیراث دانست.

هرسوره ازقرآن نامی دارد.مانند سوره فاتحه،النساء وسوره توبه. ظاهرا" این اسم ها پس ازجمع آوری قرآن ودرشکل تقدیس یافته ی آن به سوره ها داده شده است که برگرفته ازمنابع معتبروبراساس کثرت موضوع پرداخته شده درهرسوره ،آن نام بدان اختصاص یافته است.

همه سوره های قرآن به جزسوره ی توبه با بسم الله الرحمان الرحیم شروع می شود. بیست ونه سوره ازقرآن با حروف مقطعه که خود تشکیل شده ازهمین حروف زبان عربی است ومعنای آنها نیزچندان آشکارنیست، آغازمی گردد.پاره ای ازاهل تحقیق برآنند که این حروف دربرگیرنده عناصرومسائلی است که درآن سوره بیش ترازهمه مورد توجه قرارگرفته است.برخی دیگربراین عقیده اند که درواقع ساختارسوره ها ازهمین حروف، ترکیب وتشکیل شده است وچیزی بیش ازاین نیست. بعضی ازبزرگان فن نیزبراین باوراستناد جُسته اند که حروف مقطعه درحقیقت، معانی رمزی ومعنوی دارند. به نظرمی رسد هرآن چه که ازآوردن آنها مقصود باشد، درنهایت این کتاب متشکل ازهمین حروف وبخش هایی ازآن به وسیله حروف مُقطعه شکلِ آغازبه خود گرفته است.

 

 

 

 ندا و سامعان

 

قرآن اغلب اوقات درمقام اول شخص سخن می گوید («من» یا «ما» که به جای هم مورد استفاده قرارمی گیرد.)،این امرنشان می دهد که آن صدای وحی الهی یا خداوند است.برای مثال،آیات مربوط به نخستین شب نزول آیات (لیلة القدر) می باشد که درصفحات قبل به آن اشاره شد، قرآن می فرماید:انا انزلناه فی لیلة القدر(2/97) ما آن (قرآن) را درشب قدرفروفرستادیم.

دراین گونه نداها ،قرآن به کرّات نشانه های خود را به محمد بازمی نمایاند واورا به امر«قل» یا «بگو» تعلیم می دهد تا پیامبرهم مردم را به چیزهای یقین آوردعوت کند،گاهی اوقات نیزدرمقام پاسخ گویی به مسئله های ویژه آن برمی آید. برای نمونه، وقتی که مردم درنقش حضرت محمد(ص) به عنوان نبیِّ خدا دچارشک وسردرگمی بودند،قرآن اورا چنین راهنمایی کرد:قل یا ایها الناس انما أنا لکم نذیرمبین- فالذین آمنوا وعملواالصالحات لهم مغفرة ورزق کریم.(22/49و50 ) بگو:ای مردم،جزاین نیست که من برای شما بیم دهنده ای آشکارم. پس آنان که ایمان آورده اند وکارهای شایسته کرده اند، آمرزش وروزیِِ ارجمندی دارند.

قرآن هم چنین نصیحت وموعظه محمد(ص) را به عنوان نمونه ی دیگریاد می کند . وقتی که مردم اورا متهم به شاعری می کردند و یا اورا هم ردیف فال گوها می شمردند،قرآن می فرماید:ام یقولون افترئه قل إن افتریته فعلی اجرامی أنا بری مما تجرمون(11/35) یا می گویند:او آن را دروغ بافته است ؛ بگو اگرآن را دروغ بافته باشم ، گناه من به گردن خود من است ؛ ومن ازگناهی که شما می کنید ، بیزارم. همین طورقرآن برای تشویق ودلگرمی بخشیدن به محمد(ص) ، خاصه وقتی که تلاش وکوشش او بیهوده به نظرمی آمد وازآنها احساس خستگی می کرد ، می فرماید: :الم نشرح لک صدرک- ووضعنا عنک وزرک (94/1-2) آیا به دلت گشایش ندادیم؟ وبارگران وسنگین را از(دوش) توبرنداشتیم؟  دربعضی مواقع دیگر، قرآن به طورمستقیم درباره حضرت محمد(ص) با مردم صحبت می کند.درباب مسائل مربوط به اصالت پیامش ، قرآن، امت را طرف خطاب قرارمی دهد ومی گوید:ما کذب الفواد ما رأی-افتمرونه علی ما یری(53/11-12) دل،آن چه می دید،دروغ نگفت.پس آیا شما با اودرآن چه می بیند،بگو- مگومی کنید؟

 سراسرقرآن کلمات خداوند است ،اما طنین خیلی ازآیات هم ازظرفیت درونی حضرت محمد(ص) برمی خیزد ودررابطه با امت اسلام یا با کلمات حضرت باری مواجهند ویا خداوند درمقام سوم شخص، باب سخن را با آنان می گشاید.شاهد مثال آنکه،خداوند می فرماید ما گفتیم:لا اکراه فی الدین قد تبیین الرشد من الغی فمن یکفربالطاغوت ویؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها والله سمیع علیم.(2/256) در(کار) دین هیچ اکراه نیست که رهیافت،ازگمراهی ،آشکاراست؛ پس،آنکه به طاغوت کفرورزد وبه خدا ایمان آورد،بی گمان به استوارترین دستاویز،چنگ زده است که هرگزگسستن ندارد وخداوند شنوای داناست.سامعان ازامت اسلام تصورکردند که پیام قرآن تنها برای اعراب قرن هفتم میلادی است،اگرچه حضرت محمد(ص) درآن جا زیست،ولی پیام پیامبرانه اش جاودانه شد وقانونش برای همه زمان ها ومکان ها ساری وجاری می باشد.؛ وشگفت ونادراین که دربین کتاب های مقدس آیین یکتاپرستی ،قرآن است که به نحو مساوی به مسئله زن ومرد توجه مبذول داشته وغالبا" هردو را به یک درجه، اعتبارو احتشام بخشیده است.برای نمونه خداوند درآیه ای به ما می فرماید که ای مردم شما هم می توانید دست به اعمالی بزنید که مورد بخشش واجرفراوان حضرت حق قرارگیرید هرچند زن ومرد باشید:

مردان وزنان مسلمان ومردان وزنان مؤمن

ومردان وزنان فرمانبردارومردان وزنان راست گفتار

ومردان وزنان شکیبا ومردان وزنان خاشع

ومردان وزنان بخشنده ومردان وزنان روزه دار

ومردان وزنان پاکدامن ومردان وزنانی که خداوند را بسیاریاد می کنند،خداوند برای آنان،بی گمان،آمرزش وپاداشی سترگ آماده کرده است.(33/35).

 



[1]   پروفسورتامارا سون   (Tamara Sonn)  ،استاد دین ومردم شناسی درکالج ویلیام ومری واقع درویلیام برگ،ویرجینیا ی ایالات متحده آمریکا است.خانم تامارا سون مدرک B.A   خود را دررشته فلسفه ازدانشگاه سانتا کلارا وM.A   را درهمان رشته ازدانشگاه تورنتودریافت کرد وهم چنین PhD   خویش را درزبان وتمدن های خاور نزدیک ازدانشگاه شیکاگو اخذ نموده است.ایشان صاحب دهها مقاله درباره مقوله مذهب و دفاع از حقانیت قرآن وهم چنین مؤلف کتاب "تاریخ مختصراسلام" می باشد که آن را درسال 2004 میلادی به رشته تحریردرآورده است.  

 


  
  

عالم عشق آموز

عکس  

گل تقدیم شمایادی از پیر فرهنگ زنجان جناب آقای حاج محمد زهیری(طاب ثراه)گل تقدیم شما

 

 

شیخ ما گفت این حقیقت از کمال            نیست دنیا جز خدا خواب و خیال

(خادم )

 

مدخل

 

 

جستجوی بی پایان برای کشف حقایق عالم هستی در حیات خاکی بشر عمدتا از روزی آغاز شد که انسان توانست در سایه ی پیشرفت و تدبیر جمعی عقلای قوم،اندکی ازرنج و مشقت های تدارک نیازاولیه خویش رهایی یابد وبطور نسبی از آن فراغت حاصل کند.بگونه ای که تحت تاثیرجاذبه های درون وبیرون وبنا به دعوت منادیان ایمان وسلوک ازخواب غفلت بیدار شد ودرخود آن توان را یافت که قدری ازعادت های زندگی وروزمرگی آن  فاصله بگیرد وهدفهای برتر ووالاتری را دنبال کند که بیشتربا اهداف خلقت نیز موافق است،وآن عبارت ازتلاش وکوشش خستگی ناپذیراو برای عبور ونفوذ به عالم بالا وباطن هستی می باشد:

 

صد چوتوعالم نهان دراندرون       گر شوی عاشق یقین بینی ظنون

(خادم)

این دو رویه دیدن هستی واینکه جهان درواقعیت امردارای ظاهری وباطنی است البته ازگذشته های دوردرادیان ومذاهب ابتدایی وقدیم وفلسفه های باستان نیز یافت می شده است.اما میل به معرفت وشوق شناخت حقیقت انسانهای بزرگی رابرآن داشته بود که ازنخستین مرحله حرکت به سوی کمال ووحدت ناب با تکیه نکردن بر استدلال صرف ویافته های حسی وتجربی خویش،وقاعدتا بیشتر ازطریق سلوک ذوقی ومکاشفات درونی باکمک استادی راه دان ودرپرتوهدایت های او پله پله با تحمل سختی های طاقت سوزجهاد اکبر ومجاهده ی با نفس این مسیر طولانی را طی کنند.

همین حرکت وسیر ازجهان ظاهربه سوی جهان باطن وکشف حقایق عالم وجود که ره توشه ی آن نزد بزرگان این نوع معارف قدسی همانا محبت حضرت حق ومخلوقات زیبای اووهمچنین یکسان دیدن ویکسو نگریستن است بعدها موجب پیدایش وایجاد روش وطریقه ای شد که ازآن درمیان اقوام وملل مختلف دنیا به طورعموم به عنوان عرفان یا ساحت عمیق وباطنی ادیان نام می برند.از این روعرفان راهی برای خوب وحقیقی زندگی کردن انسان به دورازهرگونه غوطه وری درمنجلاب هوای نفسانی وخیالات باطل است که درآن فرد تلاش می کند تابرای رسیدن به قرب ووحدت خداوند نوعی دوستی وهمراهی شخصی نیز با اوداشته باشد که درآن عمدتا بوسیله ی ارتباط عاشقانه ومحبت آمیزواجد خصوصیات وصفاتی باشد که خداوند دارد.بدین ترتیب می توان پذیرفت که عرفان وتصوف خصوصا ازگونه ی اسلامی واکمل آن برتوحید ناب وانسان کامل که واسطه ی فیض وجود است ،استوارمی باشد ودربخش اصلی وکارسازآن یعنی عرفان عملی درواقع می کوشد تاانسان را ازطریق تعلیمات باطنی ومعنوی خویش که مبتنی برعبودیت ومحبت الهی است درنهایت امربه معرفت شهودی و وصال دوست نایل آورد:

 

زندگانی نتوان گفت حیاتی که مراست      زنده آن است که بادوست وصالی دارد

(سعدی)

 

ازاین بیان معلوم می شود که خداوند انسان رابرای شناخت،خلق کرده است واوباید دردرجه ی اول راه شریعت را انتخاب کند تا درظل حمایت وهدایت اولیای خدا اهل طریقت شود وبه حقیقت برسد.

 

 

 

رسالت جاوید

 

 

 

شاید در روزگار حاضر بر کسی پوشیده نباشد که لحظه لحظه ی حیات عالمان دین ومشایخ بزرگ عرفان درادای وظیفه ورسالتی می گذرد که خداوند برانجام صحیح آن ازآنها تعهد گرفته است تا آنان درطول حیات خاکی ومعنوی خویش مرزبانانی دل آگاه ودردآشنا وبواقع رسول هدایت باشند ودرمسیر خودسازی وراه یابی دیگران، پیوسته ازمرزهای عقاید حقه ی دینی ومعارف اصیل ائمه ی معصومین پاسداری کنند چراکه دراساس عارف حقیقی همان شیعه حقیقی است وشیعه حقیقی همان عارف حقیقی بگونه ای که «شیعه اسرار انبیا واولیا را به حسب ظاهر وشریعت حفظ کرده وصوفیه وعارفان اسراررا به حسب باطن حمل ونقل نموده اند.» البته ناگفته پیداست که دراین راه پرنشیب وفراز چه جفاها واهانتهای انسانیت کش راکه تحمل نمی کنند وچه مصیبت های جانسوزکه ازحیث حقیقت گویی برسرآنها فرود نمی آید ولی آنان براثرداشتن روحی بلند وایمانی سرشار ازیقین درواقع براوامر خداوند استقامت وپایداری می کنند بطوریکه حاضرمی شوند دراین راه آسایش وحتی تمام هستی خود رافدا نمایندتا حق برزمین نخورد وباربردوش گرفته نوسط آنان سالم به سرمنزل مقصود برسد.آری این آزاد مردان دشت جنون، وارثان صالح وعاشقی بوده وهستند که ازمیراث بزرگ معنوی که به عنوان ودیعه وامانت الهی به آنان سپرده شده باتمام وجودحفاظت وصیانت می کنند.

 

بذل جاه ومال وترک  نام و ننگ      در طریق عشق  اول  منزلست

(سعدی)

 

 

 

ولادت وسکونت

 

 

جناب حاج محمد زهیری درسال 1301 شمسی درخانواده ای اهل علم ودین درشهر زنجان چشم به جهان خاکی گشود.پدرش مرحوم حاج ملاحیدرزهیری که درکسوت روحانیت اصیل زیست می کرد،بخشی ازهزینه های زندگی خود را به پیروی ازامامان معصوم وعلمای سلف ازطریق انجام کارهای مربوط به کشاورزی وباغداری تامین می نمود وچون به دین مبین اسلام ودستورهای انسان سازآن اعتقاد قلبی داشت هنگام تولداین نوزاد پرتلاطم وباهوش اسم اورا به نام نامی پیامبرعظیم الشان محمد برگزید تا ازابتدا عشق رسول خدا(ص)وعلی (ع)وسایر پیشوایان معصوم دردل او جایگزین گردد.بدین ترتیب اونشو نمای خود رادرخانه ای روحانی آکنده ازعطر معنویت وراستی شروع کردودردامان پاک مادری مهربان وآزموده وپدری سختکوش وصاحب فضایل اخلاقی پرورش یافت.برکت این مولود مبارک البته بعدها بیشتر آشکار شد چنانکه درطول زمان،پرتوانوارربانی وجودش درخشیدن گرفت به قسمی که با عنایت حق تعالی مجالس عارفانه ی روندگان طریق کوی دوست را برای سالهای متمادی نوربخشی وهدایت کرد.

 

 

 

شوق تحصیل

 

 

به نظرمیرسدتحصیل علوم دینی وشوق روزافزون به آن دروجود مبارک ایشان ازهمان دوران کودکی درمحضرپدر بزرگوارش شکل آغاز به خودگرفته باشد.اما پس ازدروس ابتدایی وآشکارشدن هوش سرشار وحافظه ی قوی وی با توجه به کثرت کارهای محوله ازسوی پدر وهمچنین اعمال بعضی محدودیتهای تحصیلی از طرف حاکمان وقت درآن روزگار،موقتا دست از ادامه ی درس می کشد ومدتی بعد بر اثر اشتیاق فراوان به ادامه تحصیل دانش وکسب معارف رنج سفر برخود می بندد وبه حضوربسیاری ازاساتید هم عصر خود جهت خوشه چینی ازخرمن علم ومعرفت آنهاشرفیاب می شود والبته ازمحضر علم واخلاق آنها نیز به قدرلازم بهره می برد بگونه ای که دراین جستجوی ممتد درشهرهای متعدد ایران وکشورهای اسلامی همجوارخصوصا شهرهای مقدس مشهد وعتبات عالیات ومکه ی مکرمه ومدینه ی منوره دائم درحال رفت وآمد بوده است.که بعنوان نمونه می توان به دیدارایشان با حضرت آیت العظمی میلانی درمشهد،علامه طباطبایی درقم،آیت الله حاج سیدرضا موسوی زنجانی وبرادربزرگوارش آیت الله حاج سیدابوالفضل موسوی زنجانی در تهران وزنجان وحضرت آیت العظمی اقا سید ابوالحسن اصفهانی وآیت الله کاشف الغطا وآیت الله شیخ عبدالکریم زنجانی درعراق وسایرین اشاره کرد.

 

 

صید جان

 

 

اوکه ازشروع سیرآفاقی وانفسی خود شوروشوق خاصی نسبت به اهل علم ومعرفت نشان می داد وپیوسته عشق وارادت خالصانه ی خودرا به پای امامان معصوم واهل بیت عصمت وطهارت نثارمی کرد،بنا به نقل قول مستقیم خود آن مرحوم ظاهرا دریکی ازسالهای ایام جوانی بود که چشم دلش به نورمبارک امام سوم شیعیان حسین بن علی (ع)روشن شد وازآن پس ربوده ی حقیقی آن حضرت وشهیدان جاویدان کربلا گشت ودرقالب هئیت های مذهبی وسینه زنی های مساجد وتکایای آن زمان صادقانه وبدون عجب وریا حضورفعال پیداکرد بطوریکه براثرهمان ارادتمندی،همه ساله دردهه ایام ماه محرم ودرشب عاشورای حسینی مراسم سوگواری ومرثیه خوانی برگزار می شودتا شیعیان راستین ازآن امام همام درس عشق وجانبازی بیاموزند وانشاءالله درطول سال این مشق ایثار وازخود گذشتگی سرلوحه آنان برای عمل صالح که بنا به فرمایش امام صادق(ع)همان معرفت ائمه ا ست،قرارگیرد.همچنین است هرساله به پاداشتن مراسم سوگواری درایام به شهادت رسیدن حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)درخانه ی ایشان که درنزد اهل معرفت ازاین سیده ی دوعالم بعنوان مظهرنفس کلی خلقت یاد می شود.

 

 

درخدمت اساتید

 

 

باری درمسیر این جستجوی بی انتها وبرای تکمیل دانش معنوی والبته درسایه ی عنایت های حق متعال وآستانه ی مقدس حضرات معصوم ودرواقع به علت یک تحول روحی عمیق دل ازظواهر ناپایدار اموربرکند ودست به یک هجرت الی االله دیگرزد.اما این بار متفاوت ازسفرهای قبلی درهرشهرودیار دل بی قرارش جز به دیدارعارفان کامل رضا نداد تااینکه درسال 1332ه.ش توسط یکی ازآشنایان خویش به نام حاج رمضان اسکندریون با یکی ازمردان بزرگ علم وعرفان یعنی مرحوم حاج میرزا عبدالحسین ذوالریاستین درطریقت ملقب به مونسعلیشاه آشنا شد بگونه ای که شیفته ی آن عارف وارسته وسوخته جان گردید وتحت توجهات معنوی وراهنمایی مشفقانه ی آن استاد کامل مراحلی ازسیروسلوک الهی راباموفقیت تمام طی کرد.اما طولی نکشید که دست تقدیرایشانرا ازاین عارف ربانی جدا ساخت والبته حضرت مونس پیش ازترک این جهان فانی با اشارات باطنی خود ادامه ی این طریق منتهی به خدا رابا صداقت تمام به جانشین منصوص خویش یعنی حضرت دکترجواد نوربخش درطریقت ملقب به نورعلیشاه کرمانی که حقیقت نوردراو به شکل کامل متجلی بو دحواله داد واین استاد بی بدیل هم جوادانه برجان و دل این عارف شیدا-جناب حاج محمدزهیری -که همه قبیله ی او ازعالمان دین بودند اخگر دیگری افکند بطوریکه زنگارهای باقیمانده ازدلش پاک وزمینه برای تابش نور حقیقت آماده گشت وبااین کاردوصدچندان برمفتونی وارادت پیشین اوهمراه با بصیرت،معرفت ومجاهدت بیشتر نسبت به فیض بری ازاین گوهریکتای وجود افزوده شدوازاین رهگذر به درجات والایی ازمشاهدات ملکوتی ومقامات بالای عرفانی رسید.چنانکه بعدها خودازجمله ی پیروان راستین وقرب نشینان آن مرد خداگردید وتاآخرعمرخاکی خود درنهایت تسلیم وارادت برسراین پیمان علیرغم بی مهری های روزگاروفادارماند.چراکه معتقد بود آنچه درطریق عشق وراستی برآدمی پیش می آید درواقع خواست وجلوه ی معشوق است والبته جزاحساس لذت وخرسندی به آنها چیز دیگری نمی دهد.

 

 

 

برکرانه اخلاق عارفان

 

 

پرداختن به سوانح زندگی و شرح احوال بزرگ مردی که حقیقتا حیاتی ماندگارتر از پیمانه ی عمر خود داشت البته کار آسانی نیست خاصه اینکه در این روزگار غفلت خیزمی توان او را از ستارگان فروزان آسمان علم و عرفان شیعی مذهب به حساب آورد که در مقام یک راهنما ی معنوی و آینه ای از حسن دوست، مدافع اهل بیت عصمت و طهارت بود و اصولا مبارزه در راه اندیشه و فکر را مردانه ترین نوع مبارزه می دانست. تجربه ای عمیق از احوال درونی و بیرونی انسان داشت. حق شناس و حق بین و در زمره ی اهل یقین و باورمند نسبت به راه حق و دینداری شهودی بشمارمی آمد. مردی رازیاب و رازشناس و در نبوت شناسی وولایت شناسی دستی قوی داشت.نقاد خویشتن بود و اهل محاسبه و یاد معاد البته باامید به رحمت و کرم باری دل او را به تمامی مشغول ساخته بود. درد دینداری و قرآن مداری اوبه وضوح توجه هر انسان آگاه را بخود جلب می کرد. رها شده از شکم و آزاد شده از شهوت و آز بود و همواره درد هدایت و راهنمایی صحیح مردم را بر هر چیز دیگر ترجیح می داد و در این راه پیوسته خویشتن را محتاج خدا می دید. البته همت گماشتن بر تربیت طالبان علم و معنویت نیز از صفات ممتاز این عارف جلیل القدر بود. از ستایش مداحان و ستایشگران دور و نزدیک سخت ببزاری می جست. شبهه شناسی قدرتمند بود که شبهه ستیزی او نیز بر قدر و ارزش کار می افزود. در همه حال سراغ دانشهای نافع و سودمند رامی گرفت و سخنانش محکم و استوار و سکوتش متفکرانه و از جنس خاموشی عارفانه  بود. در مقابل ناملایمات روزگار ستم پیشه تا آنجا که شریعت و اخلاق اسلامی اجازه می داد صبر و شکیبایی به خرج می داد. انفاق پیشه ی او و از بخشش مال ابایی نداشت. همدردی و همگامی قلبی و عملی با مردم خوب و نجیب شهر زنجان که برخاسته از اوج معنویت آن جناب و فرهنگ دوستی شهرما ن بود بر برکات و حسنات او بیش از پیش می افزود. و بالاخره به نظر راقم این سطور مهمتر و بالاتر از همه وفاداری قابل تحسین و به یاد ماندنی او بر اوامر حق و استاد خود در همه ی مراحل زندگی این جهانی بود و این حکایت بواقع داستان شورانگیز آن عاشق صادقی است که تا وقت حرکت از این جهان خاکی لحظه ای دست از تلاش و کوشش در راه رسیدن به مراد محبوب نکشید.

 

 

در نور یار صورت  خوبان همی  نمود      دیدار یار و دیدن ایشانم آرزوست

(مولوی)

 

در آفاق شعر

 

 

شعرهای عرفانی وصوفیانه که مضمون های بسیارعالی وسازنده دارد درنزد ایشان ازمنزلتی خاص برخوردار بود وحقا اوعلاوه برتخصص درفقه اکبر وتصوف وحل مسائل غامض عرفانی وتفسیرآفاقی وانفسی قرآن،درعرصه ی شعروادب نیز دستی ویژه داشت بطوریکه ازوی اشعارزیادی به یادگار مانده که اکثرآنها درحالات خاص باتخلص مذنب و زهیری درعشق ومحبت علی(ع)واولیای حق ودرمراثی اهل بیت خصوصا امام سوم شیعیان وواقعه ی کربلا سروده شده است.امید می رود درآینده صاحبدلی برنشر وچاپ آن همت بگمارد تا مورد استفاده همگان قرارگیرد.دراینجا به مناسبت موضوع این مکتوب به دو نمونه ازآن اشعار که ازسروده های ایام قبل است اشاره می کنیم.

 

 

 

نمونه اول:

 

دلدار ودلی   بر  همه  عالم  امکان         مائیم بره مانده چنین بی دل  وبی جان

دل کل توراهست چوخال رخ جانان      دلها همه   خون پیش دل لطف   لطیفت

هرچند که ما مجرم وشرمنده عشقیم

چون حلقه کج بردر  بخشنده عشقیم

 

نمونه دوم:

 

ناصر  بالذات حسین  بی  معین           مالک ملک  و شه و دنیا  ودین

بیند اگر حال تورا  این    چنین             چاره   کند شاه   ز  من  لالای

تشنه علی اصغر من لای لای

تشنه  علی اصغر من لای لای

 

 

غروب ستاره

 

 

جناب حاج محمد زهیری پس ازسالها کوشش وتلاش خستگی ناپذیردرعرصه ترویج شریعت مصطفوی وطریقت مرتضوی وبعد ازسالها سیروسلوک عاشقانه عاقبت در16 شهریورسال87 براثربیماری ناشی ازکهولت درسن هشتادوشش سالگی هنگامی که گوش دلش ندای ملکوتی اذان ظهررامی شنید مرغ روحش پرکشیدن آغاز کردوبه لقاء ودیدار محبوب خویش که ازهمه بیشتراورادوست می داشت،شتافت وپیکر مطهرش پس ازتشییعی باشکوه بردوش شیفتگانش درقبرستان پایین شهرزنجان درکنار قبرمادرش مدفون گردید.

 

 روحش شاد،یادش گرامی وراهش پررهروباد

 

 

 


  

با ساکنان کوی فتوّت

 عکس جناب حاج محمد زهیری

 

به یاد آن قلندردریا دل،صوفی صافی،درویش عاشق

گل تقدیم شماجناب حاج محمد زهیری(موافق علی)گل تقدیم شما

 

هرچند که ما مجرم وشرمنده عشقیم       چون حلقه کج بردربخشنده عشقیم(1)

(مذنب)

 عاشقان راستین صوفیان صادقی هستند که تمام توانایی واستعداد فطری خود رادرجهت عشق ورزیدن وارادت مخلصانه به پیشگاه حق متعال به کار می گیرند چرا که حقیقت عبادت وبندگی ونهایت حمد وثنای باری،همانا محبت پیشه کردن وعشق ورزیدن است.

 

مردانه حریف بزم ما باش         از خود بگریز وبا خدا باش

(نوربخش)

از آنجایی که عشق،مولود ادراک صحیح جمال وزیبایی است وعارف عاشق درتمامی مظاهرومجالی اعیان وجودی،آن زیبایی ناب را به دیده دل می نگرد .به همین سبب شوروشیدایی زاید الوصفی جان ودلش رافرا می گیرد واز آن عشق جگرسوز می نالد وپیوسته دروادی محبت پیش می رود تا جاییکه به ناگاه خود رامواجه بامطلقِ زیبایی که همانا جلوه تام وتام التمام حضرت دوست می باشد،می یابد وباعشق جانان سرافراز می شود.

این عاشق جانباز، جمال یاروکمال مطلوب را فقط درآیینه عشق معشوق می تواند مشاهده کند والبته این عشق موهبتی است بی مانند که میان عاشق ومعشوق پیوند ویگانگی برقرار می کند چندانکه عاشق، حُسن وجمال خویش را از یاد برده ومستغرق درتماشای جمال بی مثال معشوق می گردد.احمد غزالی(ره) یکی ازبزرگان صاحب نظر دراین باره می فرمایند:"عشق عجب آیینه ای است هم عاشق را وهم معشوق را،هم درخود دیدن وهم درمعشوق دیدن وهم دراغیاردیدن.اگرغیرت عشق دست دهد یا واغیری نگرد،هرگز جمال معشوق به کمال جزدرآیینه عشق نتوان دیدن."(2)

بنابراین زمانی که پرتوعشق حقیقی درباطن عاشق تابیدن گرفت،عاشق درکشاکش عشق دچاردرد وبلا می شود.چرا که بلا ومحنت ازویژگیهای عشق است وچون عاشق این درد ورنج را ازجانب معشوق می داند پس آنرا باجان ودل می پذیرد وهرچه معشوق کامل تر وجمالش زیباتر،عشق او خونی تروبلا ومصیبت اوافزون ترخواهد بود والبته انجذاب عاشق صادق نسبت به چنین معشوقی نیز لحظه به لحظه بیشتر وهول انگیزتر می گردد.درچنین مقامی عاشق  مجذوب، واله ومتحیر درکمال وجمال معشوق ودرنهایت امر تهی ازخویشتن وفانی ازخود می گردد درحالی که اکنون باقی به بقاء محبوب است وکامل به کمال او.چنانکه غزالی فرماید:

"نشان کمال عشق آن است که معشوق بلای جان عاشق باشد وجلوه ها وجذبه های معشوق به طورمداوم دردل عاشق بتابد چنانکه البته تاب او ندارد و روی ازاو نتواند کشید،دوام شهود ظهورودوام بلا پیاپی گردد."(3)

 

جمله معشوق است وعاشق پرده ای        زنده معشوق است وعاشق مرده ای

(مولوی)

دراینجا باید دانست که اساس عرفان وتصوف نیز برهمین نکته راهگشا استوارمی باشد. چنانکه درنزد مشایخ بزرگ صوفیه هم حقیقت قرب جزبا گسستن از بند انانیّت دروصول به کعبه مقصود حاصل نمی آید. البته هم چنانکه روشن است مقام ومرتبه عشق از والاترین مراتب کمال وجودی است وهرکسی لایق وشایسته رسیدن به چنین مقامی نیست.ازهمین رویکی ازبزرگان طریقت در باره این عشق الهی فرموده اند:

"اصل مذهب تصوف این است که صوفیه معتقدند حقیقت راباعقل وبرهان نمی توان شناخت واو را باید بواسطه عشق شناخت وباعنایت وتوجه حضرتش به قرب او راه یافت.ازدیدگاه صوفیان،تا توتویی ،خدا را نمی توانی بشناسی.حجاب اکبرمیان تو وحقیقت، تویی توست.فقط آتش عشق الهی می تواند این انانیّت را بسوزاند،بعلاوه چنین عشقی آمدنی است نه آموختنی."(4)

 

بگذر از خود  تا  ببینی  روی  یار      نوربخش است آن حقیقت   ماند گار

(خادم)

 

بنابراین نشان عاشقان حق همت عالی ایشان است.جهد وجهاد آنان فقط وفقط برای وصال محبوب است وبس ودراین راه با رضایت تمام از همه چیز وهمه کس حتی خویشتن خویش نیزمی گذرند که عشق درواقع یعنی بریدن از کون ومکان و طاعت بی چندوچون چندانکه نه بردنیا ونه برعقبی وقعی نهند ونه راه جنت جویند ونه ازدوزخ گریزند چرا که چشم از ماسوی بسته وبرجمال محبوب گشوده اند.

 

ماسوا یش رانخواهم           گرکند یک دم نگاهم        نوربخش مهروماهم

(نوربخش)

 

با این توصیف می توان پذیرفت که"اگر انسانها شوق وصال خدای را دارند،بایدبتوانند میان خدا وماسوای اوفرق بگذارند.ازاین روشرط اصلی عشق او و نیل به کمال انسانی،داشتن قلبی بصیراست.قلبی که خدای را درمیان کثرات گیج کننده عالم خلقت تواند دید."(5) چنانکه سالک درطی مقامات عشق،اگرچه جمال معشوق رادرمجالی ومظاهربی پایانش هردم به صوری وکسوتی دیگر می بیند اما همچنان اشتیاق آتشینش علی الدوام شراشر وجودش را با شدت و حدّت دربرمی گیرد واز اشتداد شراره حضرت عشق،آن به آن چون باده گلگون به جوش وخروش می آید لکن تمام همت اومعطوف به مشاهده جمال یگانه ذات مطلق اوست وازتمکن در کثرت ونگاه به کثرات وتوجه به ماسوی گریزان است.

 

     بعدت    منک   و    صرت     ذائبا      کهلال       اگر چه  روی  چو  ماهت  ندیده ام  به تمامی

     و ان  دعیت   بخلد  و    صرت   ناقض   عهد       فما   تطیب    نفسی    وما  استطاب منامی

     خوش آن دمی که درآیی وگویمت به سلامت       قدمت    خیر   قدوم      نزلت    خیر   مقامی

(حافظ)

 

اما نکته ی قابل توجه برای سالکان کوی محبت آن است که :"به اعتقاد عرفا نخستین خطری که محب راتهدید می کند،این است که فقط عاشق آیینه گردد.یعنی مخلوقی را که مجلای جمال الهی است فی نفسه دوست بدارد،حال آنکه عشق ورزیدن برآیینه خطاست،بلکه باید تصویری را که در آن نقش بسته به مثابه مجلا ومظهر حق پرستید واز طریق دوست داشتن آیت تجلی،ذات اورا دوست داشت."(6)

 

این همه نقش عجب درهمه عالم از اوست    وین خیالی که مجسم بود وخرم از اوست

 (حضرت نوربخش)

 

مقصود از آوردن این مقدمه نامکرر آن است که به خوانندگان محترم خصوصا روندگان کوی فتوت وجوانمردی یادآوری کنیم که عاشق صادق وسالک واصل زمانی که به چنین مقامی نایل می آید وبه شرافت تشریف عشق مزین می گردد ممکن است زبان راز بگشاید وبه ارشاد خلق بپردازد ومریدان را درطریق سلوک دستگیری نماید وره آورد سفر معنوی خویش راکه االبته به یُمن ملاطفت پیر مشفق حاصل نموده،در اختیار مشتاقان و ره پویان طریقت قراردهد ویا آنکه به اقتضای حال ویا بنابردسنوری که اورا رسیده است،زبان به کام گیرد وخاموش به کنجی نشیند وسرمست درتماشای معشوق،عزلت وانزوا اختیار کند.چنانکه شمس الدین محمد لاهیجی در شرح گلشن رازدراین باره می فرمایند:"ارباب طریقت انواع اند،بعضی ارباب سکرند ودرمستی افشای اسرارالهی که بر دل پاک ایشان ظهور نموده می فرمایند وازخود بیخود بر آنچه برایشان ظاهرگشته مخفی نمی دارند،از آن حال خبرمیدهد،که یکی ازازبحر وحدت گفت :اناالحق .به این معنی که چون سالکان راه اله به طریق تصفیه از مراتب کثرت به سیر رجوعی درگذشتند،وبه تجلی احدیت  ودر بحر وحدت فانی ومستغرق شدند وخود را که قطره ای بودند از دریای حقیقت،عین دریا یافتند. یکی از اصحاب سکرات در مستی آن حال اگر گوید که من عین دریایم ازبیخودی اوتعجب نباشد واین مرتبه حقیقت است."(7)

این مختصر گفتیم تا از جمال عاشق دلسوخته ای نقاب برگیریم که عمری دراز ازسرصدق وصفا به خدمت وارادت وسیروسلوک درطریق عشق وعرفان مشغول بود والحق سلامت واسنواراز این بحرپرتلاطم بارخویش به ساحل امن وامان کشید.درویش صاحبدلی که به اخلاص طیّ طریق نمود وباوفا کمربه خدمت بست وازجور وجفا نرنجید. مرید صادقی که گوش درحلقه ارادت پیر داشت وشیخ کاملی که مشفقانه به دستگیری ارباب طریقت پرداخت.

سالک مجذوبی که ازهمان عنفوان جوانی مجذوب بوارق الهیه گشت واین جذبه او را چنان مست تماشای جمال حضرتش نمود که تا دست ارادت به پیر زمان خویش نداد وهست ونیست به محبوب خویش نسپرد،آرام نگرفت ودرطریقت به سعی وکوشش وبا تحمل مشقتها وناملایمات فراوان گوهر وجود خویش چندان بسفت که برآستان خقیقت،چون مرشدی راه شناس وشیخی مشفق وهوشیار برآمد وتمام عمر خویش مرید پیر ومراد ره پویان طریقت بود.

 

جناب حاج محمد زهیری (موافق علی) فرزند حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حیدر زنجانی(ره) به سال 1301 هجری شمسی درزنجان چشم به عالم فانی گشود.پدربزرگوارش درسلک روحانیت وازجمله عالمان عارف مسلکی بود که عمرپربرکت خویش را با زهد وپارسایی تمام سرآورد و مادرنجیبه اش نیز،فرزند مرحوم ملاآقا جان(ره) ازجمله شیرزنان آن خطه بوده که تاثیرفراوانی درشکل گیری شخصیت روحی ومعنوی فرزند خود داشت ودرزمره زنان پارسا وعابده روزگارمحسوب می شد که با تمام وجود محب اهل بیت(ع)خصوصا سید وسالار بهشتیان حسین بن علی (ع) نیزبوده است.

باری جناب حاج محمد ازهمان سنین کودکی ونوجوانی اشتیاق زاید الوصفی به تحصیل وکسب معارف حقه الهیه داشت که باوجود موانع ومشکلات فراوان درآن روزگار،به همت خویش وبا دستگیری وارشاد پدرعلوم مقدماتی ومتداول عصر خود رابرخلاف روند معمول با همه تنگ نظریهایی  که ازناحیه خلق روزگارنسبت به تحصیل علوم روزوحضور درمدارس جدید داشت،آموخت.اما مشکلات زندگی وضرورتهای پیش آمده، محمد جوان رابیش ازپیش درمجرای کسب روزی وتلاش روزافزون در جهت امرار معاش وتأمین نیازهای خانواده وسایر افراد تحت تکفل قرار داد. با وجود این به مروربا طی مراتب رشد وترقی درسایه هوش سرشاروذکاوت خاص خود بزودی درردیف بازرگانان وتجاربنام شهرزنجان قرار گرفت وموقعیت صنفی واجتماعی والایی یافت. با این حال اوهرگزازجهد وتلاش خود برای تعلیم وتعلم وتحصیل وتربیت خصوصا تربیت باطنی ومعنوی افرادمستعد نکاست،بلکه این میل روزافزون جناب حاج محمدرا باهمه مشغله ها وگرفتاریها،به دنبال صاحبان فضل وکمال درروزگارخود کشاند تاجائیکه اوبا قاطبه علما وفضلای عصر خویش خصوصا درشهرهای زنجان وتهران وقم ومشهد و حتی سایر بلاد مقدسه چون نجف اشرف وکربلای معلی دیدار ومراوده داشت بطوریکه درهمان هنگام نیز درنزداهل ذوق ومعرفت ازجایگاه ویژه ای برخوردار بود.ازهمین جهت وبواسطه مطالعات وتاملات شخصی ،ایشان ازدانش واطلاعات علمی شایان توجهی برخوردارشده وسینه وی سرشارازاندوخته های ذوقی وعرفانی وهمینطورمالامال ازنکته ها ودقیقه ها ومعارف الهی گشته بود.

اما گمگشته آن فرزانه ی شیدا چیزدیگرو درجای دیگری بود.اوهرچه ازتجربه ودانایی بیشتری برخوردار می شد وهراندازه که به  توفیقات ظاهری وباطنی اوافزوده می گشت، خود را تشنه تر ومشتاق تر می یافت.التهاب درونیش افزون تر می شد ودردی جانکاه اورابه دنبال طبیب ومطلوب حقیقیش می کشاند تاآنکه به سال1332 ه.ش با پایمردی درویشی دلسوخته وسالکی ره یافته به نام مرحوم حاج رمضان اسکندریون(ره)به مرادومحبوب خویش دست می یابد.

جناب حاج محمدزهیری به محض ملاقات با حضرت مونسعلیشاه ذوالریاستین ،دل به آن پیر راهبر سپرده ودست ارادت به آن مرد بزرگ عالم عرفان می دهد چندان که به فاصله اندکی از آن دیدار به تاریخ دهم فروردین 1332 ه.ش مطابق با چهاردهم رجب المرجب1372ه.ق به دلالت پیردلیل وقت جناب عبدالله فرمند(کرمعلی) مشرف به فقرسلسله نعمت اللهی می گردد.

وی پس ازبرخورداری ازمراتب لطف بی شائبه حضرت سلطان السالکین وبرهان العارفین جناب مونسعلیشاه(قدس سره)با ثبات قدم،کمر به خدمت قطب وقت می بندد وبا اجرای اوامرونواهی  شریعت وطریقت به زودی درعداد سالکین سخت کوش ودرویشان فقرپیشه روزگاردرمی آید بطوریکه  مراتب فقروسلوک راپشت سرنهاده وذهن وضمیر خود را به فضائل ومکرمات بسیارمزین می سازد وهمانطوریکه درمطلع این مقال درج شد، جناب حاج محمد به لطف حضرت حق دروادی عشق وشور وشیدایی قدم های بزرگتری برمی دارد واز این حیث نیزالبته ذخایر فراوانی برای طی طریق ووصول به کعبه مقصود برمی اندوزد.نکته ای که دراین قسمت ازنوشتارلازم است به آن اشاره کنیم،این است که جناب حاج محمد زهیری با صرف نظراز همه منش های نیکوومراتب کمالی که دراین مسیربه دست آورده بود اماحقا راه ورسم ارادت وبندگی را هم نیک به یاد داشت چرا که می دانست درطریقت ارادت رسانیدن به محضر پیر کامل بدون دغدغه وفارغ ازقیل وقال شرط رهایی ورستگاری است ومرید صادق می بایست چون مرده ای دردست غسال،خود رابه رهبر معنوی ومراد حاذق وپیرمشفق بسپارد.از این روی پس ازخرقه تهی کردن حضرت مونسعلیشاه وتعیین مقا م قطبیت برای حضرت نورعلیشاه نوربخش( رضوان الله علیه) وی درزمره نخستین کسانی بود که به تجدید عهد بیعت وارادت وخدمت به پیشگاه حضرتش شتافت.

 

دیدیم  که عشق سلطنت  داشت         شد نوبت  ما وگشت  مملوک

(نوربخش)

اوپای بندی به این عهد وپیمان را برخاسته ازعمق روح وجان خویش می دانست وحقا هرگزازپیر خویش درحجاب نبود ودراظهار ارادت وطاعت بی چون ازمراد خویش قولا وعملا گوی سبقت ازهمرهان طریق هم ربوده بود.

علاقه ووابستگی ودرواقع سرسپردگی کامل وی به حضرت نورعلیشاه به حدی بود که حتی دوستان ونزدیکان وسایر برادران اهل طریقت پیوسته از این علقه شدید وارتباط عمیق اظهار تعجب می نمودندوچه بسیار می شنیدیم سخنی به مناسبت موضوعی اززبان جناب حاج محمد جاری می شد و دیری نمی پایید که می دیدیم دستور یا مطلب گفته شده از ناحیه حضرت آقا نیزبه همین منوال اعلام می گردید والبته چه لطف ها وعنایات ویژه ای که ازاین راه شامل حال حاج محمد نمی شد...

 

خوشترآن باشد که سر دلبران        گفته آید درحدیث  دیگران

(مولوی)

 

در چنین احوال وروزهای خوش حیات معنوی یعنی به سال1345ه.ش بود که جناب حاج محمد زهیری ازجانب حضرت دکترجوادنوربخش-نورعلیشاه کرمانی-قطب وقت به عنوان شیخ خانقاه نعمت اللهی زنجان با لقب موافق علی افتخارخدمت یافت وبا ایمان کامل به دستگیری وارشاد اخوان نعمت اللهی این خطه مشغول گردید.هم چنین درهمان سال با همت عالی وجانفشانی های فراوان وقبول زحمت بسیار تأسیس وساخت بنای خانقاه نعمت اللهی زنجان را واقع درخیابان 17 شهریور(امجدیه سابق)با مساحتی بالغ بر2200 مترمربع وزیربنای 800 متر برعهده گرفت تا سرانجام این بنای متبرک ومکان مقدس باشاکله ای محکم وزیبا درمحیطی مفرح وطرب انگیز دربهترین موقعیت شهری،مأمن ومجمع دلسوختگان ودراویش واهل فقر گردید.

ایشان بعنوان شیخ خانقاه نعمت اللهی زنجان سالها باسکونت درهمان مکان مقدس وبا تلاش شخصی ویدی خود ومریدان وخویشان وفرزندان گام به گام درعمران وآبادانی وتکمیل وتعمیر خانقاه به جد تلاش نمود تا بسترمناسبی باشد برای عمران وآبادانی دلها وبالضروره جانهای مشتاقی که معصومانه به محضرش پناه می آوردند وانصافا اوچه مهربان وبزرگوار دررفع حوائج خلق وارشاد وهدایتشان ازسر صدق می کوشید.

شیخ پاکباخته ودلسوخته ای که رندی وعاشقی پیشه او بود اگرچه بسیاررنج می کشیداماهمواره برصداقت وراستی ودوری ازنفاق وتزویر دعوت می نمود.

صدها قلب مضطرب ومشوش درحضورش آرام گرفتند وصدها درویش با دست کریمانه ومطمئن او تشرف به مسلک فقر یافتند.اوسنگ صبور دلهای حزین وزبانهای سوزناک ومشاوروراهبردرماندگان وگرفتاران بسیاربود .شرح دیگرخدمات و باقیات صالحات این مردبزرگ وفراموش نشدنی در این مختصر نمی گنجد وبه مکتوب ومقال دیگری احاله می گردد تا یار چه خواهد وچه پیش آورد .

 

 

مرد ایمان  درعمل  عاشق  دلیر     دم به دم  گیرد صفاتش  نور  پیر

(خادم)

 

جناب حاج محمد زهیری با توجه به ممارست وتاملات بسیاری که درکتاب وسنت داشت وبا نظربه غورومطالعات قابل اعتنایی که درمتون ادبی وعرفانی کرده بود براحتی می توانست ازعهده ی حل مسائل غامض عرفانی وتفسیر آفاقی وانفسی قرآن برآید.جامعیت واحاطه بسیارایشان درکارها وهمینطوربا ذکاوت وهوشیاری کرامت گونه اش،مقتدا ومحبوب خاصان ومریدان بود.مربی وآموزگاری نیکو برای عموم دردمندان وسایرمراجعه کنندگانی بود که برای حل مشکلاتشان به محضرش می شتافتند والبته درنزد درویشان ازمنزلتی والا و مرتبتی ارزشمند برخوردار بود.یارانش اورا به شجاعت ورگ کویی وصداقت می شناختند وخاصان ومقربان ازروح بلند وجان سوخته وعشق حزینش مطلع بودند. چه زیبا بود زمانی که عاشقانه با محبوب خویش نجوا می نمود وبا دلی سوخته به راز ونیاز می پرداخت  بحدیکه درآن اوقات اشک هایش همچون مروارید برگونه هایش می غلتید..به نرمی زمزمه می کرد وآهی از دل برآورده وحق حق می گفت وهوهو می کشید ودراین حال هرکه او رامی دید و نوایش می شنید، عنان خویش از کف داده وبا اواین چنین همراهی می کرد که:

بود تا نقش جسم وجان،زنم زنم حق حق کنم هوهو         نهان ازیاد این وآن،زنم حق حق کنم هوهو

(نوربخش)

 

اوگاهگاهی اشعار وسروده هایی شخصی زیر لب یا لحنی سوزناک زمزمه می کرد.آثارباقیمانده اعم ازانشادات ذوقی وعرفانی وسروده های مذهبی دررثاء اهل البیت(علیهم السلام)فراوان است وجا دارد که درگفتاری مستقل به آثار کلامی ومنظوم آن عزیز عرش نشین ازدست رفته بپردازیم.

عاقبت جناب موافق علی به سن 86 سالگی درروز16شهریور 1387 مطابق باسومین روزمبارک رمضان،درست 33 روز قبل ازخرقه تهی کردن پیر ومرادش قطب العارفین حضرت نوربخش(قدس الله کلمته) ندای حق رالبیک گفت وبه دیدار دوست شتافت.

 

روحش شاد وراهش پررهروباد.

 

 

درپایان سخن، نمونه ای ازسروده های آن مرحوم را برسم احترام وطلب رحمت ازروح بلند ایشان زینت این نوشتارمی کنیم:  

 

ای  نوربخش جان و دل  جمله بی کسان      بهر خدا   ز  روی کرم   رحمتی رسان

بر این  دل  نزار   که خون  گشته از فراق      فیاض  جود  حقی  و  دلدار   مفلسان

ای  مظهر   صفات  علی  ای   ولی  حق      ای  مظهر  مقام  ولایت  در این  جهان

والی به ملک فقری وشاهنشهی تراست      تاج شهنشهی به سرت بر همه عیان

مدرک   نیند   ذات و  مقام  تو   را  از  آن      که  نورروی خود زخسان کرده ای نهان

 

  


88/8/23::: 1:14 ص
نظر()
  
<   <<   11