سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ملعون است، ملعون است دانشمندی که به سوی پادشاهی ستمگر می رود و به او در ستمش یاری می رساند [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :34
کل بازدید :92730
تعداد کل یاداشته ها : 54
103/1/10
10:21 ص

با ساکنان کوی فتوّت

 عکس جناب حاج محمد زهیری

 

به یاد آن قلندردریا دل،صوفی صافی،درویش عاشق

گل تقدیم شماجناب حاج محمد زهیری(موافق علی)گل تقدیم شما

 

هرچند که ما مجرم وشرمنده عشقیم       چون حلقه کج بردربخشنده عشقیم(1)

(مذنب)

 عاشقان راستین صوفیان صادقی هستند که تمام توانایی واستعداد فطری خود رادرجهت عشق ورزیدن وارادت مخلصانه به پیشگاه حق متعال به کار می گیرند چرا که حقیقت عبادت وبندگی ونهایت حمد وثنای باری،همانا محبت پیشه کردن وعشق ورزیدن است.

 

مردانه حریف بزم ما باش         از خود بگریز وبا خدا باش

(نوربخش)

از آنجایی که عشق،مولود ادراک صحیح جمال وزیبایی است وعارف عاشق درتمامی مظاهرومجالی اعیان وجودی،آن زیبایی ناب را به دیده دل می نگرد .به همین سبب شوروشیدایی زاید الوصفی جان ودلش رافرا می گیرد واز آن عشق جگرسوز می نالد وپیوسته دروادی محبت پیش می رود تا جاییکه به ناگاه خود رامواجه بامطلقِ زیبایی که همانا جلوه تام وتام التمام حضرت دوست می باشد،می یابد وباعشق جانان سرافراز می شود.

این عاشق جانباز، جمال یاروکمال مطلوب را فقط درآیینه عشق معشوق می تواند مشاهده کند والبته این عشق موهبتی است بی مانند که میان عاشق ومعشوق پیوند ویگانگی برقرار می کند چندانکه عاشق، حُسن وجمال خویش را از یاد برده ومستغرق درتماشای جمال بی مثال معشوق می گردد.احمد غزالی(ره) یکی ازبزرگان صاحب نظر دراین باره می فرمایند:"عشق عجب آیینه ای است هم عاشق را وهم معشوق را،هم درخود دیدن وهم درمعشوق دیدن وهم دراغیاردیدن.اگرغیرت عشق دست دهد یا واغیری نگرد،هرگز جمال معشوق به کمال جزدرآیینه عشق نتوان دیدن."(2)

بنابراین زمانی که پرتوعشق حقیقی درباطن عاشق تابیدن گرفت،عاشق درکشاکش عشق دچاردرد وبلا می شود.چرا که بلا ومحنت ازویژگیهای عشق است وچون عاشق این درد ورنج را ازجانب معشوق می داند پس آنرا باجان ودل می پذیرد وهرچه معشوق کامل تر وجمالش زیباتر،عشق او خونی تروبلا ومصیبت اوافزون ترخواهد بود والبته انجذاب عاشق صادق نسبت به چنین معشوقی نیز لحظه به لحظه بیشتر وهول انگیزتر می گردد.درچنین مقامی عاشق  مجذوب، واله ومتحیر درکمال وجمال معشوق ودرنهایت امر تهی ازخویشتن وفانی ازخود می گردد درحالی که اکنون باقی به بقاء محبوب است وکامل به کمال او.چنانکه غزالی فرماید:

"نشان کمال عشق آن است که معشوق بلای جان عاشق باشد وجلوه ها وجذبه های معشوق به طورمداوم دردل عاشق بتابد چنانکه البته تاب او ندارد و روی ازاو نتواند کشید،دوام شهود ظهورودوام بلا پیاپی گردد."(3)

 

جمله معشوق است وعاشق پرده ای        زنده معشوق است وعاشق مرده ای

(مولوی)

دراینجا باید دانست که اساس عرفان وتصوف نیز برهمین نکته راهگشا استوارمی باشد. چنانکه درنزد مشایخ بزرگ صوفیه هم حقیقت قرب جزبا گسستن از بند انانیّت دروصول به کعبه مقصود حاصل نمی آید. البته هم چنانکه روشن است مقام ومرتبه عشق از والاترین مراتب کمال وجودی است وهرکسی لایق وشایسته رسیدن به چنین مقامی نیست.ازهمین رویکی ازبزرگان طریقت در باره این عشق الهی فرموده اند:

"اصل مذهب تصوف این است که صوفیه معتقدند حقیقت راباعقل وبرهان نمی توان شناخت واو را باید بواسطه عشق شناخت وباعنایت وتوجه حضرتش به قرب او راه یافت.ازدیدگاه صوفیان،تا توتویی ،خدا را نمی توانی بشناسی.حجاب اکبرمیان تو وحقیقت، تویی توست.فقط آتش عشق الهی می تواند این انانیّت را بسوزاند،بعلاوه چنین عشقی آمدنی است نه آموختنی."(4)

 

بگذر از خود  تا  ببینی  روی  یار      نوربخش است آن حقیقت   ماند گار

(خادم)

 

بنابراین نشان عاشقان حق همت عالی ایشان است.جهد وجهاد آنان فقط وفقط برای وصال محبوب است وبس ودراین راه با رضایت تمام از همه چیز وهمه کس حتی خویشتن خویش نیزمی گذرند که عشق درواقع یعنی بریدن از کون ومکان و طاعت بی چندوچون چندانکه نه بردنیا ونه برعقبی وقعی نهند ونه راه جنت جویند ونه ازدوزخ گریزند چرا که چشم از ماسوی بسته وبرجمال محبوب گشوده اند.

 

ماسوا یش رانخواهم           گرکند یک دم نگاهم        نوربخش مهروماهم

(نوربخش)

 

با این توصیف می توان پذیرفت که"اگر انسانها شوق وصال خدای را دارند،بایدبتوانند میان خدا وماسوای اوفرق بگذارند.ازاین روشرط اصلی عشق او و نیل به کمال انسانی،داشتن قلبی بصیراست.قلبی که خدای را درمیان کثرات گیج کننده عالم خلقت تواند دید."(5) چنانکه سالک درطی مقامات عشق،اگرچه جمال معشوق رادرمجالی ومظاهربی پایانش هردم به صوری وکسوتی دیگر می بیند اما همچنان اشتیاق آتشینش علی الدوام شراشر وجودش را با شدت و حدّت دربرمی گیرد واز اشتداد شراره حضرت عشق،آن به آن چون باده گلگون به جوش وخروش می آید لکن تمام همت اومعطوف به مشاهده جمال یگانه ذات مطلق اوست وازتمکن در کثرت ونگاه به کثرات وتوجه به ماسوی گریزان است.

 

     بعدت    منک   و    صرت     ذائبا      کهلال       اگر چه  روی  چو  ماهت  ندیده ام  به تمامی

     و ان  دعیت   بخلد  و    صرت   ناقض   عهد       فما   تطیب    نفسی    وما  استطاب منامی

     خوش آن دمی که درآیی وگویمت به سلامت       قدمت    خیر   قدوم      نزلت    خیر   مقامی

(حافظ)

 

اما نکته ی قابل توجه برای سالکان کوی محبت آن است که :"به اعتقاد عرفا نخستین خطری که محب راتهدید می کند،این است که فقط عاشق آیینه گردد.یعنی مخلوقی را که مجلای جمال الهی است فی نفسه دوست بدارد،حال آنکه عشق ورزیدن برآیینه خطاست،بلکه باید تصویری را که در آن نقش بسته به مثابه مجلا ومظهر حق پرستید واز طریق دوست داشتن آیت تجلی،ذات اورا دوست داشت."(6)

 

این همه نقش عجب درهمه عالم از اوست    وین خیالی که مجسم بود وخرم از اوست

 (حضرت نوربخش)

 

مقصود از آوردن این مقدمه نامکرر آن است که به خوانندگان محترم خصوصا روندگان کوی فتوت وجوانمردی یادآوری کنیم که عاشق صادق وسالک واصل زمانی که به چنین مقامی نایل می آید وبه شرافت تشریف عشق مزین می گردد ممکن است زبان راز بگشاید وبه ارشاد خلق بپردازد ومریدان را درطریق سلوک دستگیری نماید وره آورد سفر معنوی خویش راکه االبته به یُمن ملاطفت پیر مشفق حاصل نموده،در اختیار مشتاقان و ره پویان طریقت قراردهد ویا آنکه به اقتضای حال ویا بنابردسنوری که اورا رسیده است،زبان به کام گیرد وخاموش به کنجی نشیند وسرمست درتماشای معشوق،عزلت وانزوا اختیار کند.چنانکه شمس الدین محمد لاهیجی در شرح گلشن رازدراین باره می فرمایند:"ارباب طریقت انواع اند،بعضی ارباب سکرند ودرمستی افشای اسرارالهی که بر دل پاک ایشان ظهور نموده می فرمایند وازخود بیخود بر آنچه برایشان ظاهرگشته مخفی نمی دارند،از آن حال خبرمیدهد،که یکی ازازبحر وحدت گفت :اناالحق .به این معنی که چون سالکان راه اله به طریق تصفیه از مراتب کثرت به سیر رجوعی درگذشتند،وبه تجلی احدیت  ودر بحر وحدت فانی ومستغرق شدند وخود را که قطره ای بودند از دریای حقیقت،عین دریا یافتند. یکی از اصحاب سکرات در مستی آن حال اگر گوید که من عین دریایم ازبیخودی اوتعجب نباشد واین مرتبه حقیقت است."(7)

این مختصر گفتیم تا از جمال عاشق دلسوخته ای نقاب برگیریم که عمری دراز ازسرصدق وصفا به خدمت وارادت وسیروسلوک درطریق عشق وعرفان مشغول بود والحق سلامت واسنواراز این بحرپرتلاطم بارخویش به ساحل امن وامان کشید.درویش صاحبدلی که به اخلاص طیّ طریق نمود وباوفا کمربه خدمت بست وازجور وجفا نرنجید. مرید صادقی که گوش درحلقه ارادت پیر داشت وشیخ کاملی که مشفقانه به دستگیری ارباب طریقت پرداخت.

سالک مجذوبی که ازهمان عنفوان جوانی مجذوب بوارق الهیه گشت واین جذبه او را چنان مست تماشای جمال حضرتش نمود که تا دست ارادت به پیر زمان خویش نداد وهست ونیست به محبوب خویش نسپرد،آرام نگرفت ودرطریقت به سعی وکوشش وبا تحمل مشقتها وناملایمات فراوان گوهر وجود خویش چندان بسفت که برآستان خقیقت،چون مرشدی راه شناس وشیخی مشفق وهوشیار برآمد وتمام عمر خویش مرید پیر ومراد ره پویان طریقت بود.

 

جناب حاج محمد زهیری (موافق علی) فرزند حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حیدر زنجانی(ره) به سال 1301 هجری شمسی درزنجان چشم به عالم فانی گشود.پدربزرگوارش درسلک روحانیت وازجمله عالمان عارف مسلکی بود که عمرپربرکت خویش را با زهد وپارسایی تمام سرآورد و مادرنجیبه اش نیز،فرزند مرحوم ملاآقا جان(ره) ازجمله شیرزنان آن خطه بوده که تاثیرفراوانی درشکل گیری شخصیت روحی ومعنوی فرزند خود داشت ودرزمره زنان پارسا وعابده روزگارمحسوب می شد که با تمام وجود محب اهل بیت(ع)خصوصا سید وسالار بهشتیان حسین بن علی (ع) نیزبوده است.

باری جناب حاج محمد ازهمان سنین کودکی ونوجوانی اشتیاق زاید الوصفی به تحصیل وکسب معارف حقه الهیه داشت که باوجود موانع ومشکلات فراوان درآن روزگار،به همت خویش وبا دستگیری وارشاد پدرعلوم مقدماتی ومتداول عصر خود رابرخلاف روند معمول با همه تنگ نظریهایی  که ازناحیه خلق روزگارنسبت به تحصیل علوم روزوحضور درمدارس جدید داشت،آموخت.اما مشکلات زندگی وضرورتهای پیش آمده، محمد جوان رابیش ازپیش درمجرای کسب روزی وتلاش روزافزون در جهت امرار معاش وتأمین نیازهای خانواده وسایر افراد تحت تکفل قرار داد. با وجود این به مروربا طی مراتب رشد وترقی درسایه هوش سرشاروذکاوت خاص خود بزودی درردیف بازرگانان وتجاربنام شهرزنجان قرار گرفت وموقعیت صنفی واجتماعی والایی یافت. با این حال اوهرگزازجهد وتلاش خود برای تعلیم وتعلم وتحصیل وتربیت خصوصا تربیت باطنی ومعنوی افرادمستعد نکاست،بلکه این میل روزافزون جناب حاج محمدرا باهمه مشغله ها وگرفتاریها،به دنبال صاحبان فضل وکمال درروزگارخود کشاند تاجائیکه اوبا قاطبه علما وفضلای عصر خویش خصوصا درشهرهای زنجان وتهران وقم ومشهد و حتی سایر بلاد مقدسه چون نجف اشرف وکربلای معلی دیدار ومراوده داشت بطوریکه درهمان هنگام نیز درنزداهل ذوق ومعرفت ازجایگاه ویژه ای برخوردار بود.ازهمین جهت وبواسطه مطالعات وتاملات شخصی ،ایشان ازدانش واطلاعات علمی شایان توجهی برخوردارشده وسینه وی سرشارازاندوخته های ذوقی وعرفانی وهمینطورمالامال ازنکته ها ودقیقه ها ومعارف الهی گشته بود.

اما گمگشته آن فرزانه ی شیدا چیزدیگرو درجای دیگری بود.اوهرچه ازتجربه ودانایی بیشتری برخوردار می شد وهراندازه که به  توفیقات ظاهری وباطنی اوافزوده می گشت، خود را تشنه تر ومشتاق تر می یافت.التهاب درونیش افزون تر می شد ودردی جانکاه اورابه دنبال طبیب ومطلوب حقیقیش می کشاند تاآنکه به سال1332 ه.ش با پایمردی درویشی دلسوخته وسالکی ره یافته به نام مرحوم حاج رمضان اسکندریون(ره)به مرادومحبوب خویش دست می یابد.

جناب حاج محمدزهیری به محض ملاقات با حضرت مونسعلیشاه ذوالریاستین ،دل به آن پیر راهبر سپرده ودست ارادت به آن مرد بزرگ عالم عرفان می دهد چندان که به فاصله اندکی از آن دیدار به تاریخ دهم فروردین 1332 ه.ش مطابق با چهاردهم رجب المرجب1372ه.ق به دلالت پیردلیل وقت جناب عبدالله فرمند(کرمعلی) مشرف به فقرسلسله نعمت اللهی می گردد.

وی پس ازبرخورداری ازمراتب لطف بی شائبه حضرت سلطان السالکین وبرهان العارفین جناب مونسعلیشاه(قدس سره)با ثبات قدم،کمر به خدمت قطب وقت می بندد وبا اجرای اوامرونواهی  شریعت وطریقت به زودی درعداد سالکین سخت کوش ودرویشان فقرپیشه روزگاردرمی آید بطوریکه  مراتب فقروسلوک راپشت سرنهاده وذهن وضمیر خود را به فضائل ومکرمات بسیارمزین می سازد وهمانطوریکه درمطلع این مقال درج شد، جناب حاج محمد به لطف حضرت حق دروادی عشق وشور وشیدایی قدم های بزرگتری برمی دارد واز این حیث نیزالبته ذخایر فراوانی برای طی طریق ووصول به کعبه مقصود برمی اندوزد.نکته ای که دراین قسمت ازنوشتارلازم است به آن اشاره کنیم،این است که جناب حاج محمد زهیری با صرف نظراز همه منش های نیکوومراتب کمالی که دراین مسیربه دست آورده بود اماحقا راه ورسم ارادت وبندگی را هم نیک به یاد داشت چرا که می دانست درطریقت ارادت رسانیدن به محضر پیر کامل بدون دغدغه وفارغ ازقیل وقال شرط رهایی ورستگاری است ومرید صادق می بایست چون مرده ای دردست غسال،خود رابه رهبر معنوی ومراد حاذق وپیرمشفق بسپارد.از این روی پس ازخرقه تهی کردن حضرت مونسعلیشاه وتعیین مقا م قطبیت برای حضرت نورعلیشاه نوربخش( رضوان الله علیه) وی درزمره نخستین کسانی بود که به تجدید عهد بیعت وارادت وخدمت به پیشگاه حضرتش شتافت.

 

دیدیم  که عشق سلطنت  داشت         شد نوبت  ما وگشت  مملوک

(نوربخش)

اوپای بندی به این عهد وپیمان را برخاسته ازعمق روح وجان خویش می دانست وحقا هرگزازپیر خویش درحجاب نبود ودراظهار ارادت وطاعت بی چون ازمراد خویش قولا وعملا گوی سبقت ازهمرهان طریق هم ربوده بود.

علاقه ووابستگی ودرواقع سرسپردگی کامل وی به حضرت نورعلیشاه به حدی بود که حتی دوستان ونزدیکان وسایر برادران اهل طریقت پیوسته از این علقه شدید وارتباط عمیق اظهار تعجب می نمودندوچه بسیار می شنیدیم سخنی به مناسبت موضوعی اززبان جناب حاج محمد جاری می شد و دیری نمی پایید که می دیدیم دستور یا مطلب گفته شده از ناحیه حضرت آقا نیزبه همین منوال اعلام می گردید والبته چه لطف ها وعنایات ویژه ای که ازاین راه شامل حال حاج محمد نمی شد...

 

خوشترآن باشد که سر دلبران        گفته آید درحدیث  دیگران

(مولوی)

 

در چنین احوال وروزهای خوش حیات معنوی یعنی به سال1345ه.ش بود که جناب حاج محمد زهیری ازجانب حضرت دکترجوادنوربخش-نورعلیشاه کرمانی-قطب وقت به عنوان شیخ خانقاه نعمت اللهی زنجان با لقب موافق علی افتخارخدمت یافت وبا ایمان کامل به دستگیری وارشاد اخوان نعمت اللهی این خطه مشغول گردید.هم چنین درهمان سال با همت عالی وجانفشانی های فراوان وقبول زحمت بسیار تأسیس وساخت بنای خانقاه نعمت اللهی زنجان را واقع درخیابان 17 شهریور(امجدیه سابق)با مساحتی بالغ بر2200 مترمربع وزیربنای 800 متر برعهده گرفت تا سرانجام این بنای متبرک ومکان مقدس باشاکله ای محکم وزیبا درمحیطی مفرح وطرب انگیز دربهترین موقعیت شهری،مأمن ومجمع دلسوختگان ودراویش واهل فقر گردید.

ایشان بعنوان شیخ خانقاه نعمت اللهی زنجان سالها باسکونت درهمان مکان مقدس وبا تلاش شخصی ویدی خود ومریدان وخویشان وفرزندان گام به گام درعمران وآبادانی وتکمیل وتعمیر خانقاه به جد تلاش نمود تا بسترمناسبی باشد برای عمران وآبادانی دلها وبالضروره جانهای مشتاقی که معصومانه به محضرش پناه می آوردند وانصافا اوچه مهربان وبزرگوار دررفع حوائج خلق وارشاد وهدایتشان ازسر صدق می کوشید.

شیخ پاکباخته ودلسوخته ای که رندی وعاشقی پیشه او بود اگرچه بسیاررنج می کشیداماهمواره برصداقت وراستی ودوری ازنفاق وتزویر دعوت می نمود.

صدها قلب مضطرب ومشوش درحضورش آرام گرفتند وصدها درویش با دست کریمانه ومطمئن او تشرف به مسلک فقر یافتند.اوسنگ صبور دلهای حزین وزبانهای سوزناک ومشاوروراهبردرماندگان وگرفتاران بسیاربود .شرح دیگرخدمات و باقیات صالحات این مردبزرگ وفراموش نشدنی در این مختصر نمی گنجد وبه مکتوب ومقال دیگری احاله می گردد تا یار چه خواهد وچه پیش آورد .

 

 

مرد ایمان  درعمل  عاشق  دلیر     دم به دم  گیرد صفاتش  نور  پیر

(خادم)

 

جناب حاج محمد زهیری با توجه به ممارست وتاملات بسیاری که درکتاب وسنت داشت وبا نظربه غورومطالعات قابل اعتنایی که درمتون ادبی وعرفانی کرده بود براحتی می توانست ازعهده ی حل مسائل غامض عرفانی وتفسیر آفاقی وانفسی قرآن برآید.جامعیت واحاطه بسیارایشان درکارها وهمینطوربا ذکاوت وهوشیاری کرامت گونه اش،مقتدا ومحبوب خاصان ومریدان بود.مربی وآموزگاری نیکو برای عموم دردمندان وسایرمراجعه کنندگانی بود که برای حل مشکلاتشان به محضرش می شتافتند والبته درنزد درویشان ازمنزلتی والا و مرتبتی ارزشمند برخوردار بود.یارانش اورا به شجاعت ورگ کویی وصداقت می شناختند وخاصان ومقربان ازروح بلند وجان سوخته وعشق حزینش مطلع بودند. چه زیبا بود زمانی که عاشقانه با محبوب خویش نجوا می نمود وبا دلی سوخته به راز ونیاز می پرداخت  بحدیکه درآن اوقات اشک هایش همچون مروارید برگونه هایش می غلتید..به نرمی زمزمه می کرد وآهی از دل برآورده وحق حق می گفت وهوهو می کشید ودراین حال هرکه او رامی دید و نوایش می شنید، عنان خویش از کف داده وبا اواین چنین همراهی می کرد که:

بود تا نقش جسم وجان،زنم زنم حق حق کنم هوهو         نهان ازیاد این وآن،زنم حق حق کنم هوهو

(نوربخش)

 

اوگاهگاهی اشعار وسروده هایی شخصی زیر لب یا لحنی سوزناک زمزمه می کرد.آثارباقیمانده اعم ازانشادات ذوقی وعرفانی وسروده های مذهبی دررثاء اهل البیت(علیهم السلام)فراوان است وجا دارد که درگفتاری مستقل به آثار کلامی ومنظوم آن عزیز عرش نشین ازدست رفته بپردازیم.

عاقبت جناب موافق علی به سن 86 سالگی درروز16شهریور 1387 مطابق باسومین روزمبارک رمضان،درست 33 روز قبل ازخرقه تهی کردن پیر ومرادش قطب العارفین حضرت نوربخش(قدس الله کلمته) ندای حق رالبیک گفت وبه دیدار دوست شتافت.

 

روحش شاد وراهش پررهروباد.

 

 

درپایان سخن، نمونه ای ازسروده های آن مرحوم را برسم احترام وطلب رحمت ازروح بلند ایشان زینت این نوشتارمی کنیم:  

 

ای  نوربخش جان و دل  جمله بی کسان      بهر خدا   ز  روی کرم   رحمتی رسان

بر این  دل  نزار   که خون  گشته از فراق      فیاض  جود  حقی  و  دلدار   مفلسان

ای  مظهر   صفات  علی  ای   ولی  حق      ای  مظهر  مقام  ولایت  در این  جهان

والی به ملک فقری وشاهنشهی تراست      تاج شهنشهی به سرت بر همه عیان

مدرک   نیند   ذات و  مقام  تو   را  از  آن      که  نورروی خود زخسان کرده ای نهان

 

  


88/8/23::: 1:14 ص
نظر()