سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دست دادنی که باعث بیماری می شود، از دستدادنِ دوستان است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :10
بازدید دیروز :25
کل بازدید :93911
تعداد کل یاداشته ها : 54
103/2/18
5:20 ص

قطره ای از دل  چکید و راز شـد

قصه درجان عشق ازآن سوسازشد

 

برای مردان خدا آسان نیست دیدن وآسوده زیستن آن هنگام که معنی دربام زندگی روبه اتمام است.

 

یکی ازکارهای ارزنده وقابل احترامی که ازقدیم الایام تا به امروزدربین علمای اعلام ومشایخ بزرگ عرفان درسنت زنده ی اسلامی ساری وجاری است همانا پرداختن به سؤالاتی بود که ازناحیه ی شاگردان ومریدان به جانب آنها سرازیرمی شد وایشان نیزمتقابلا" وظیفه ی خود می دانستند تا ضمن تقویت روحیه ی پرسشگری واستدلال ورزی درآنها به هروسیله ی ممکن هیچ پرسش ومسئله ای را بدون پاسخ نگذارند چنان که امثال این گونه سؤال وجواب ها را می توان درکثیری ازکتاب ها ی مربوطه وهم چنین درمکاتبات ومراسلات مرسوم میان شاگردان واساتید وحتی دربعضی موارد بین خود استادان فن نیزجستجووملاحظه کرد.البته درحوزه ی مسائل عرفانی ودرجمع معنوی آنان با توجه به مبداء ومقصد اجتماعشان اوضاع قدری فرق می کرد به نحوی  که اکثرمواقع سعی می شد تا ازوارد شدن به بحث های صرفا" نظری اجتناب گردد ویا حداقل این نوع کارها به اهلش سپرده شود ومریدان وسالکان درعمل بیش تربه اصلاح حال درون بپردازند تا مشغولیت تام وتمام به اموربیرون ازخویش. با این وجود استاد طریق درمراحل مختلف هم چون روش سایرعلماء وظیفه ی خـــود می دانست که به حل مشکلات ومسائلی بپردازد که در طول سفرباطنی  وطیِّ طریق برای مرید وشاگردان پیش می آمد.

یکی ازنمونه های هرچند کوتاه این قبیل پرسش وپاسخ های عرفانی، مربوط به سال ها ی اخیراست که به صورت  حضوری توسط مرحوم جناب دکترجواد نوربخش پیرطریقت سلسله ی نعمت اللهی دربین سالکان وپاره ای ازعلاقه مندان داخلی وخارجی انجام گرفته است که اینک متن آن تقدیم خوانندگان گرامی می گردد.البته هم چنانکه مشاهده وانتظارمی رود عمده ی این سؤالات درباره ی عرفان عملی است ومخاطبان اصلی آن نیزدارای فرهنگ غربی می باشند. اما کسانی که می خواهند به عمق مطالب عرفان نظری راه پیدا کنند ،باید بیش ازهمه به دواوین وکتاب های خود عرفا مراجعه نمایند وانشاالله اگرتوفیقی برآنان دست بدهد ازطریق عرفان عملی مورد نظر قرآن وشریعت به حقیقت برسند.

لازم به توضیح است که این گفتاربا اندکی ویرایش دربهترنمودن نحوه ی سؤالات به روی متن آورده شده است.     

متن پرسش وپاسخ

 

سؤال:درتمرین ذکرلازم است که شخص ذاکر خود را درمیان نیاورد .این درمیان نیاوردن وخود را دراثنای ذکرفراموش کردن به چه شکلی مُیَسَّراست ؟

جواب:اصولا" معنی ذکراین است که انسان خودش را فراموش کند وفقط به یاد خدا باشد.اگریاد خدا بود وانسان،دیگروجود نداشت آن ذکراست.اما اگرخودش را یادکند وبه فکرخودش باشد ودرآن حال ظاهرا"ذکرهم بگوید؛ دیگرآن ذکرنیست.

اما راجع به آن بخش ازسؤال شما که چه جوری باید خودش را فراموش کند؟ این بستگی به عشق صوفی دارد. اگرعاشقِ خدا باشد بنابراین هرکس به یاد معشوقش که بیافتد خودش را فراموش می کند.اگربا مغزآمده باشد وصوفی شده باشد دیگرکه هیچ.هیچی نیست.

 

سؤال:درکتاب مراقبه آمده است که صوفی باید درحال مراقبه ازآرزوها وامیال برهد.اگرچنانچه نتوانست وازمسیراصلی منحرف شد به چه وسیله ای می تواند ازخیالات وافکاربگذرد؟

جواب:هرکسی این سؤال راکرده خصوصی پیش من بیاید تابه صورت شفاهی جواب بدهم وراهنمای شان کنم.

 

سؤال:بهترین روش مراقبه درمورد اسماء وصفات خدا چگونه است؟

جواب:مراقبه ،دیگر بهترین ندارد. مراقبه مراقبه است.اگرکسی بتواند با تمام وجود خودش را فراموش کند وهم ظاهروهم باطنش را تعطیل کند وبه یاد خدا باشد مراقبه اش کامل است.ازاین رومراقبه دیگربهترین ندارد مراقبه مراقبه است.درذکر،انسان می تواند ظاهرش را تعطیل نکند اما باطنش را تعطیل کند ودلش را متوجه خدا بسازد. ولی درمراقبه هم ظاهروهم باطن تعطیل می شود وفقط یاد خدا است. حتی به حدی که صدای نفَسَش را هم نباید بشنود.

 

سؤال:معنی مهمان نوازی یاعِجزواِنکساردرفروشکستن نفس چیست؟

جواب:اصولا"این مسئله بافرهنگ انگلیس وامریکا فرق دارد .درفرهنگ تصوف ،من برای دیگران.درفرهنگ غرب بنای کاربراین است که من برای خودم.صوفی باید عادت بکند که هرچی داشته باشد برای دیگران باشد.معنی انکساراین است که خودش را کوچک ترازدیگران بداند واگرکسی به اودرشتی کرد به اومحبت بورزد نه اینکه عصبانی شود.

 

سؤال:آدمی به چه شیوه ای می تواند ازوجود شرک خفی حتی درگفتن اشهد ان لااله الا الله یا اهدنا الصراط المستقیم خلاصی بجوید به گونه ای که دیگرخود درمیان نباشد؟

جواب:برای صوفی اصولا" نمازیک حالت صحو است .یک حالت هوشیاری است. برای صوفی نمازآمدن ازوحدت به حالت هوشیاری است.باید بقیه اوقات درحال وحدت باشد.فرق ایشان با مردم اهل مذهب این است که آنها با نمازبه طرف خداوند می روند ولی برای صوفی نمازیعنی این که ازوحدت به هوشیاری می آید.بنابراین نمازبرای صوفی یک آمدن به دنیای کثرت است واگرهمیشه درحال وحدت باشد ممکن است تعادلش را ازدست بدهد تا این که با دستورونمازی معنوی ترتعادلش حفظ بشود.

 

سؤال:پریروزداشتم با کسی راجع به عشق خدا نسبت به انسان ها صحبت می کردم.اکنون پرسش این است که آیا انسان هایی هم هستند که خدا نسبت به آنها عشق نداشته باشد؟

جواب:خدا بطورعموم همه موجودات ازجمله انسانها را دوست دارد.بعد یک عشق خصوصی هم نسبت به یک افراد مخصوص دارد.این عشق خصوصی که نسبت به بعضی افراد دارد اینها را به طرف خودش می کشاند.اینهاخاصان اوهستند.دوستان اوهستند وتا خدا کسی را دوست ندارد آن کس نمی تواند خدا را دوست داشته باشد. بنابراین تا خدا نخواهد کسی نمی تواند صوفی بشود.

 

سؤال:اگرارزش یک ذکردراین نکته نهفته باشد که تمام حواس شخص ذاکرمتمرکزدرحقیقت معانی یکی ازاسماء الهیه باشد؛دراین صورت مقصود ازتمرکزحواس برروی معانی بطورروشن چه می تواند باشد؟

ج:اصل فلسفه ی آن درتصوف وبلکه ساده تربگویم سعادت وخوشبختی انسان دراین است که ازخودش وازEgoخودش فاصله بگیرد وآنچه باعث بدبختی انسان هست Ego اوهست .اصول توجه به خدا براین پایه است که با توجه به خدا،انسان ازEgo ومَنَش دورمی شود ودورشدن ازEgo باعث خوشبختی وسعادت اوست.درمرحله دوم توجه به وحدت وخدا باعث می شود که انسان ازاضطراب حیاتی که به عنوان یک موجود فناپذیراست نجات پیداکند.قطره تا وقتی که تنهاست مضطرب است. وقتی که به دریا پیوست دیگرآن اضطراب جزئی را ندارد وکل می شود.کل که شد دیگراضطراب ندارد.

سؤال:لطفا" تعریف تان راازحقیقت حال خدمت درطریقت برای صوفی مبتدی بیان بفرمائید؟

جواب:این مسئله را انسان می داند که باید خودش را فدای خدا کند.خدا یک موجودی نیست که انسان بتواند برایش خدمت کند وبرای اوخودش را فنا کند.به همین خاطرخدمت کردن به خدا خدمت کردن به مخلوق خداست.قدم اول درتصوف ودرویشی این است که انسان خواسته ها وآرزوهای خودش را فراموش کند. برای این که انسانی خواسته های خودش را فراموش کند باید بتواند خواسته های دیگران را برخواسته های خودش مُقدم بدارد.این ها صفت مردانی بوده که میلیون ها سال ارزش برای این صفات قائل بودند وازخود گذشتگی داشتند وبرای دیگران...می شدند.درتصوف ارزش انسان ها به این است که چقدرمی توانند پا روی خودشان بگذارند برای این که به دیگران کمک کنند. مخصوصا" درخانقاهها، صوفیه خدمت به دیگران را جواهرمی دانستند به همدیگرمی گفتند سعی کن جواهرجمع کنی یعنی سعی کن به دیگران خدمت بکنی ودیگران راشاد کنی.چون ازنظرصوفی، اگریک صوفی بتواند دلی را شاد بکند یعنی خدا را شاد کرده وهرچه ازبزرگان صوفیه درتاریخ تصوف می بینیم که به جایی رسیده اند فقط برای این بوده که توانسته اند دلی را شاد کنند.