سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شتابزدگی را واگذار و در حجّت بیندیش وخود را از پریشان گویی نگاه دار، تا از لغزش ایمن بمانی . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :46
کل بازدید :101861
تعداد کل یاداشته ها : 54
103/9/15
1:31 ص

 

همدم سلطان

یادی از نیک طبع  کرمان

 

 

همچو جان بود از ارادت صاف صاف

در وفا محنت کش و خالی ز لاف

 

درطول سالهای عمربا برکتش تنها دو بار او را ازنزدیک دیدم و از گوهرافشانی های زبانی اش که بیشترحالت رمزی داشت استفاده ی معرفتی کردم و لذت معقول و معنوی بردم.نوبت اول که با جمعی از مشتاقان کویش به دیدار او شتافتیم صبح زود بود و هوای تهران نسبتا تازه و پاک. تازه از خارج برگشته بود و در یک اطاق بزرگ مشغول استراحت. نامش را نیک طبع می گفتند و لقب طریقتی اش را وفاعلی. ظواهر امر نشان می داد که زاده ی ایام سخت است و آبدیده کشاکش دهر و مرد سفر. زمانیکه از پیشینه ی تربیتی او پرسیدم در پاسخ گفتند که ایشان در نزد جناب دکترجواد نوربخش کرمانی(نورعلیشاه) مراحل تعلیم وتربیت را گذرانده وبه این مرتبه ی والای انسانی و الهی رسیده است و شاید یکی از بهترین تربیت یافتگان و همدمان او نیزبه حساب می آید. جوهری نیک و گوهر ی خالص دارد که قیمت و ارزشش را فقط  حضرت سلطان محبّت وبرهان مودّت دانسته و به همین خاطر از سنه های قبل تحت توجهات ربانی و سبحانی او درزمره مقرّبان درآمده است.آقای نیک طبع از آنجا که قامتی نسبتا بلند و تنی سالم و ورزیده ای داشت به نظر می آمد در دوران جوانی خویش بیش از هر چیز اهل ورزش بوده است. خصوصا که بعدها دانستم به ورزشهای باستانی و پهلوانی علاقه زایدالوصفی داشته و در عمل نیز طعم اخلاقی و جوانمردی آنها را با کمال عزت چشیده و آزموده است. شکی نیست از کسی که در آستانه هشتاد سالگی باشد و این قدر چابک و تیزبین و آن اندازه هم مورد توجه و بلکه همقدم و همدم حضرت استاد به آسانی نباید گذشت و حتی امیدوار به اینکه درنگاه اول بتوان به ابعاد عرفانی وجود او پی بُرد البته خیال خامیست. . هر چند سالها بعد ا ز رفیقی شنیدم که وجود مبارکشان در اثر بیماری و کهولت سن (نود سالگی) قدری افتاده و جسمش نحیف و ضعیف گشته است.

باری در همان جلسه ی اول که فرصت و رخصت دیدار افتاد او را مردی یافتم درنهایت خضوع و ارادت. اکسیر اعظمی که بدون آتش آن نه مس دل ذوب می شود و نه اکسیر استاد و پیر قابل تأثیراست.

طفیل هستی عشق اند آدمی و پری

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

سالی بعد و نوبتی دیگر که بنا بر دستور حضرت استاد و پیر جلیل القدرشان به شهر و دیارما قدم همّت و پای منّت گذاشته بودند به بهانه یک امر کوچک اما مهم به حضور همیشه سبزشان شرفیاب شدم و از نزدیک ایشان را زیارت کردم. حالتی عجیب داشت و نسبت به مرشد خود ارادتی قریب. دربند مال ومنال نبود و کثرت  آنرا مایه افتخار و مباهات نمی دید و بلکه آن را دراصل امتحانی می دانست ازجانب پروردگار. به اندک حقوق بازنشستگی خویش راضی بود و باقی امور را به فضل وکرم خداوند سپرده بود. به سهولت می شد فهمید که همه چیزش در او و با او و از او آغاز می شود و در او جریان می یابد  و عاقبت کارهم به او ختم می گردد. درمکانی آرام و قابل احترام که اتاقی هم ویژه ایشان بود و جنابش در آنجا به ظاهر تنها نشسته و درحال مراقبه ودرب و پرده هایش نیز بسته و آویزان می نمود. اهل رعایت قاعده های اخلاقی و متادِّب به آداب عرفانی بود و در مقام یک صوفی صاف دین با تمام وجود در خدمت اجتماع ودستگیری از دیگران دم و نفس می زد. اما اوقاتی هم که با خود و یا شخصی دیگر ساعت خلوت و طاقت جلوت داشت کسی را اجازه ورود نمی داد تا آن اشارات و افاضات کامل گردد و بپایان مطلوب برسد. یادم می آید در یک شب آسمانی و فراموش نشدنی که جلسه ای با حضورایشان و سایر هم مسلکان تشکیل شد شیخ المشایخ بزرگوارجناب نیک طبع بمناسبتی خاص لب به سخن و بلکه به شکوه گشود و از بی تفاوتی ها و از بی اخلاقی های افرادی گله کرد که تحت عناوین محبتی و عرفانی دست به کارهای خفیف می زنند و آبروی طریقت را در خانواده و جامعه نگه نمی دارند و به اسم معنویت نام و کام می گیرند و مواظب و مراقب اعمال فقری خود نیستند. در ادامه هم به فرمایشات مشفقانه و صادقانه اش این نکته ی اساسی را افزود که جمع حاضر و دیگر کسانی که در اقصاء نقاط جهان گرداگرد اینگونه مجالس می نشینند باید توجه داشته باشند که فقط اندکی از آنها به آن مقصد عالی و حقیقت خواهند رسید و البته ما می خواهیم که شما یکی از آنها باشید...

 

ای جان جان مست من، ای جَسته دوش از دست من

مشکن، ببین اشکست من، خیز ای سپهسالار من

ای جانِ خوش رفتار من، می پیچ پیش یار من

تا گویدت دلدار من: ای جان وای جاندار من

یادش گرامی باد

 

 

 


93/4/9::: 2:41 ع
نظر()