سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] مرگ نزدیک است و همصحبتى دنیا اندک . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :15
بازدید دیروز :49
کل بازدید :101696
تعداد کل یاداشته ها : 54
103/9/12
3:59 ص

 

 

 

 

یا محمد وصف خود کن آشکار

یا بگوید از تو دل پروردگار

حد ندارد وصف تو ای نور نور

فعل و قول او کند از تو ظهور

متن زیرحاصل گفتگوی نسبتا کوتاهیست که چندی پیش آقای سید حسین امامی بمناسبتی خاص درباره مقام روحانی وعرفانی آن "ابلق سوار قاب قوسین" و" آفتاب شرق عنایت" حضرت محمد مصطفی(ص) با آیت الله حسن رمضانی مدرس علوم عقلی وعرفانی حوزه علمیه قم انجام داده است که اینک تقدیم حضورمی گردد.

 

 استاد! ابتدا بفرمایید به طور کلی حضرت رسول اکرم (ص) چه جایگاهی در عرفان اسلامی دارد؟

- جایگاه حضرت محمد(ص) در عرفان اسلامی، جایگاه بسیار رفیعی است. محیی الدین ابن عربی در فتوحات، باب ششم، وقتی صحبت از اولین قابل (کسی که قابلیت دریافت فیض وجود را از حضرت حق تبارک و تعالی دارد) می‌کند، حقیقت محمدیه را معرفی می‌کند. معنایش آن است که حقیقت رسول ا...(ص) در انفعال از حضرت حق تبارک و تعالی تام بوده است، همان طور که حق تبارک و تعالی در فعل، تام است و در فیاضیت، متوقف بر چیزی نیست و بدون اینکه حیثیتی به او اضافه شود؛ چه حیثیت تعلیلی و چه حیثیت تقییدی، فیاض علی الاطلاق و فاعل تام است، حقیقت رسول‌ا...(ص) نیز در انفعال و پذیرش فعل، تام است.

وقتی فاعل در فاعلیت تام باشد و منفعل هم در انفعال و قبول و پذیرش تام باشد، فعل بدون اینکه وقفه‌ای در آن بوده باشد، بدون اینکه محدودیتی بر آن حاکم بوده باشد و زمان خاصی را به خود اختصاص دهد و محدودیت خاصی بر او حاکم باشد، از فیاض علی الاطلاق صادر می‌شود و قابل فعل هم آن فیض را می‌پذیرد. از این نکته‌ای که عرض کردم استفاده می‌شود که حقیقت محمدیه، حقیقت فرا زمانی و فرا مکانی است. اول ندارد، آخر ندارد، یعنی نمی‌توان برای او، اول و نهایتی در نظر گرفت.در عرفان اسلامی به این حقیقت، حقیقت محمدیه یا صادر نخستین یا عناوین دیگری مانند تعین اول، مرتبه احدیت، برزخیت اولی، و... می‌گویند که برای هر کدام از این عناوین، عنایت خاصی وجود دارد که نیازمند توضیح و تبیین است. اجمالاً اینکه حقیقت محمدیه همان حقیقتی است که به ازلیت و ابدیت حق تبارک و تعالی، ازلی و ابدی است.

 

 نسبت شخص رسول ا... حضرت محمد بن عبدا...(ص) با حقیقت محمدیه چیست؟

 شخص رسول خدا، حضرت محمد بن عبدا...(ص) در مقام عروج و ارتقا در قوس صعود با آن حقیقت، یگانه شده و اتحاد برقرار کرده است. همچنین می‌توان چنین گفت که مظهر تام و کامل آن حقیقت در نشئه دنیا، شخص حضرت محمد بن عبدا...(ص) است.

وجود عنصری رسول ا... حضرت محمد(ص)، محدود است و تردیدی در آن نیست، اما چون این حقیقت در قوس صعود، در مقام قرب و در معراج کمالات آن قدر اوج می‌گیرد که با آن حقیقت متحد و یگانه می‌شود، حکم آن را پیدا می‌کند. در عین اینکه بر حسب ظاهر، شخص رسول ا...(ص) زمانی، مکانی و محدود به زمان و مکان خاصی است، اما فرازمانی و فرامکانی است، چون در عروج با آن حقیقت اتحاد برقرار کرده و متحد شده است. بدن عنصری پیامبر(ص)، محدود و زمانمند است، اما حقیقت برتر پیامبر، فرازمانی و فرامکانی است.

 

 یعنی به نوعی ایشان هم حادث و هم قدیم هستند، درست است؟

-بله! در همین وادی شاعر می‌گوید: تقدیر به یک ناقه نشانید دو محمل/ لیلای حدوث تو و سلمای قدم را.لیلا و همچنین سلما، دو عنوان و دو اسم برای خانمها هستند. معمولا خانمها را سوار محمل می‌کنند، به خاطر اینکه توان جسمانی‌‌شان از مردها کمتر است بنابراین آنها را سوار بر محمل می‌کنند .شاعر در اینجا می‌گوید: تقدیر در یک ناقه، دو محملِ لیلای حدوث و سلمای قدم را نشانید. اضافه‌ها بیانیه هستند. یعنی خدای تبارک و تعالی حدوث و قدم را بر یک ناقه سوار کرده است. این بیت اشاره دارد که انسان کامل محمدی(ص) حقیقتی است که خدای تبارک و تعالی بر این حقیقت هم حدوث و هم قدم را سوار کرده است. با توجه به نشئه ظاهری و عنصری، می‌گوییم حادث است، مثل بقیه حوادث، اما با توجه به آن معراج و عروجی که دارد و حقیقتی که با آن اتحاد برقرار کرده که حقیقت ازلی و ابدی است و اول و آخر ندارد، پس قدیم می‌شود. مولوی هم در باره رسول‌ا... (ص) بین حدوث و قدم جمع کرده، یعنی بر حسب ظاهر، قضیه حدوث و بر حسب باطن قضیه قدم را پرورانده است. وی در دفتر چهارم در بیت 523 به بعد می‌گوید:

گر نبودی میل و امید ثمر / کی نشاندی باغبان بیخ شرر

پس به معنی آن شجر از میوه زاد/ گر به صورت از شجر بودش نهاد

مصطفی زین گفت کآدم وانبیاء/ خلف من باشند در زیر لواء

بهر این فرموده است آن ذو فنون/ رمز نحن الآخرون السابقون

نحن الاخرون یعنی در پس همه پیامبران آمده‌ام، خاتم الانبیا(ص) هستم، اما پیش از همه انبیا(ع) وجود داشتم. گر به صورت من ز آدم زاده‌ام/ من به معنا جَدِّ جَد افتاده‌ام

 

 فرمودید صادر نخستیــن، حقیقــت محمدیه است، اما صادر نخستین را در مفهوم کلی خداوند تعبیر می‌کنیم. چگونه است حقیقت محمدیه نخستین صادر محسوب می‌شود، مگر خودش مخلوق اول نیست؟

- در فضای عرفان، یک مفهوم صادر نخستین و یک مفهوم خلق نخستین داریم. در برابر هر دوی اینها حق تبارک و تعالی قرار دارد که مصدر است، مصدر یعنی محل صدور. آنچه در نخستین مرحله از مصدر صادر می‌شود، صادر نخستین نامیده می‌شود. در برابر این دو، خلق نخست قرار دارد. در فضای عرفان به این صورت است؛ گرچه در فضای فلسفه، صادر نخستین همان خلق نخستین محسوب می‌شود و فرقی با همدیگر ندارند. در فضای فلسفه چه بگوییم صادر نخستین و چه بگوییم خلق نخستین فرقی بین آنها وجود ندارد. هر دو بر عقل منطبق می‌شود که در روایات هم هست.«أَوَّلُ مَا خَلَقَ ا... الْعَقْلُ» اول حقیقتی که خدای تبارک و تعالی آن را آفرید عقل است، بنابراین گفته می‌شود عقل، مخلوق اول است و به تعبیر فلاسفه صادر نخستین است.

در عرفان، صادر نخستین غیر از عقل است. عقل اول، مخلوق اول یا خلق اول است، اما هیچ گاه بر عقل اول، صادر نخستین اطلاق نمی‌شود. صادر نخستین، حقیقت محمدیه(ص) است که فوق عقل اول است که اصلا تعبیر خلق و مخلوق برای او مناسب نیست و آن را به کار نمی‌گیرند، بلکه تعبیر برزخیت را برایش قایل هستند. برزخیت یعنی واسطه و حد وسط، نه خلق است و نه حق.

 چرا خلق نیست؟

- چون خلق با محدودیت هم آغوش است. مخلوق، محدود است و چون مخلوق، محدود است و خلق با محدودیت هم آغوش است و حقیقت محمدیه محدود نیست، به حقیقت محمدیه عنوان خلق را نمی‌دهند.

 

 در روایات هست که پیغمبر اکرم(ص) فرمودند، « أَوَّلُ مَا خَلَقَ ا... رُوحِی» یا «أَوَّلُ مَا خَلَقَ ا... نُورِی»، یا در روایت دیگر آمده « أَوَّلُ مَا خَلَقَ ا... الْعَقْلُ»، یا در روایت دیگری هست «اول ما خلق ا... الماء» یا در روایت دیگری آمده «أَوَّلُ مَا خَلَقَ ا... الْقَلَمُ». اینها را چگونه تفسیر می‌کنید؟

- هر یک از اینها، به اعتباری، اشاره به یک حقیقت دارد. می‌دانید که حقیقت قلم در این خلاصه می‌شود که ابزاری در دست نویسنده است که آنچه را اراده می‌کند با آن می‌نویسد. حقیقت رسول ا...(ص) به منزله قلمی است در دست حق تبارک و تعالی که به وسیله این قلم، سایر کلمات وجودی را نوشته است، بنابراین می‌شود واسطه فیض، حقیقتی که اگر آن حقیقت باشد نوبت به بقیه می‌رسد تا از فیض حق تبارک و تعالی برخوردار شوند.از جهت اینکه مایه حیات است از ایشان به آب، تعبیر شده است. از جهت اینکه خود، باری و خالق خود و تمام معقولات عالم را تعقل می‌کند از او به عقل تعبیر می‌شود. از جهت اینکه مجرد است به نور تعبیر شده است و همین طور تعابیر گوناگون دیگری که برای آن حضرت وجود دارد.

بالاتر از این، همان صادر نخستین است که ما به آن حقیقت محمدیه می‌گوییم و همان طور که عرض کردم راز و رمز اینکه این حقیقت را حقیقت محمدیه می‌نامیم این است که شخص رسول ا...(ص) در مقام عروج و مقام ترقی آن قدر اوج می‌گیرد که با آن حقیقت متحد می‌شود. در سوره النجم، این آیه اشاره به این مقام عروج رسول ا... دارد که فرمود: «... دَنَا فَتَدَلَّى*فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى».

 

 لطفا همین آیه را توضیح دهید. اتفاقاً برای فهم ما سنگین است و ممکن است شبهه‌ای ایجاد شود!

- پیغمبر اکرم (ص) نزدیک شد «دَنَا»، «فَتَدَلَّى» پس تدلی پیدا کرد، یعنی آویزان شد یا چسبید. اینها کنایه است از شدت نزدیکى که اهلش متوجه می‌شوند. ظاهرش همین چیزی است که عرض می‌کنم، اما در ورای این تعابیر و ظواهر حقایقی را به ما تفهیم می‌کنند.«فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى»، در مرتبه به جایی رسید که فاصله‌ای بین او و حق تبارک و تعالی به اندازه دو قوس بود یا نزدیکتر از دو قوس. در عرفان، دو قوس را تفسیر و تأویل می‌کنند به قوس وجوب و امکان. یعنی مرتبه‌ای که در آن قوس وجوب از امکان و قوس امکان از وجوب امتیاز پیدا می‌کند. یعنی اسماء فواعل از اعیان قوابل جدا می‌شوند. بعد می‌فرماید: «أَوْ أَدْنَى» یا نزدیکتر از این، که مقام «أَوْ أَدْنَى»، تعین اول است و این تعین اول مقام حضرت ختمی است.مرتبه انسانیت ختمی و مرتبه حقیقت محمدیه است و شخص رسول ا... حضرت محمد(ص) در مقام عروج با آن یکی می‌شود. تأکید می‌کنم باید بین صادر نخستین و شخص رسول ا...(ص) فرق بگذاریم، شخص رسول ا...(ص) غیر از آن حقیقت محمدیه است از جهتی و عین آن است از جهت دیگر.از جهت اینکه در مقام عروج با آن حقیقت یکی می‌شود و به آن مرتبه دست پیدا می‌کند و صاحب آن مرتبه می‌شود، عین اوست و اما قبل از اینکه عروج پیدا کند شخص رسول ا...(ص) را باید جدا از آن مرتبه فرض کنیم.