سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس دانش، قدرت تشخیص اخلاقی و نمایاندن پسندیده آن و ریشه کن کردن ناپسند آن است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :33
کل بازدید :93615
تعداد کل یاداشته ها : 54
103/2/7
8:23 ص

یارب مددی سویت بپرم

 

 

 

یامقلب القلوب والابصاریا مدبراللیل والنهاریا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال.

 

ای وارونه کننده دلها و دیدگان،ای اداره کننده شب و روز،ای دگرگون کننده نیرو و حال ها،حال ما را به بهترین حال دگرگون ساز.

 

 

 

بشکفد صد گل به باغ مرد کار

 

ار شود نو جان به لبخندی زیار

 

عقل و وحی وقلب آن پیک خدا

 

هست محور نورحق پرده گشا

 

خواهد از تو چرخشی همچون بهار

 

تا رسد شمس حقیقت در کنار

 

                                  (خادم)

 

 

 

«معنای فروردین و سال نو آن است که زمین هر شبانه روز یکبار به دور خود می چرخد و شبانه روز تولید می کند. در طول سال هم یکبار به دور آفتاب می گردد و سال تازه می شود.ما که ساکن زمین هستیم ناظر بر سیر زمین به دور آفتاب هستیم و اگر ما هم شمس حقیقی داشته باشیم و به دور آن یکبار می گشتیم سال ما نو می شد.کسی که سنش 50 سال است یعنی 50 بار زمین به دور آفتاب گشت و او 50 ساله شد و اگر این شخص در طول این 50 سال، 50 قدم برنداشته باشد همان کودک 50 ساله است برای اینکه این فرد رشد نکرد و همان توقعات و طرز فکر دوران بچگی را به سبک دیگری دارد.برخی ها به دورهوس می گردند و هوامدارند، لذا ظالمانه سیر می کنند؛بعضی ها به دور میل و امثال میل حرکت می کنند که اینها از گروه اول بالاترند، ولی میانه رو هستند و برخی ها حول عقل و وحی و قلب حرکت می کنند که مصداق کاملش ائمه اطهارعلیهم السلام هستند.پیامبر اکرم(ص) عمر پربرکتی داشتند که خدای سبحان به عمر ایشان سوگند یاد کرد، برای اینکه عمر پیامبر(ص) الگوی عقل و وحی و قلب است.»

 

برگرفته از سخنان آیت الله جوادی آملی به مناسبت رسیدن بهار


  
  

« شما ای مردمان»

 

شما ای مردمان، مسافری هستید به سوی پروردگار خویش، پیوسته در سیر تا به او در رسید آنگاه او شما را باخبر خواهد کرد که هم? اختلافات و جنگ و نزاع شما در مسائل دین هیاهوی بسیار برای هیچ بوده است. شما جوهر دین که بزرگداشت فرمان خدا و شفقت بر خلق عالم است رها کردید و به جان هم افتادید و چه نقشهای اهریمنی در نمایشنام? عالم بازی کردید که جز شیطان حسود هیچ کس را از آن سودی نبود و به گفت? حکیم طوس:

زیان کسان در پی سود خویش

بجویند و دین اندر آرند پیش

به جای خواندن و عمل کردن قرآن، بحث در حدوث و قدم در قرآن کردید و به جای رفتن به معراج همراه رسول، قیل و قال راه انداختید که جسمانی بوده است یا روحانی، به جای قولها را شنیدن و بهترین را برگزیدن، گلوی یکدیگر را فشردید که تو خاموش باش تا من سخن بگویم، به جای خدمت و برآوردن نیازهای یکدیگر و به جای آنکه همگی در مسجد این عالم به سجود و ستایش پروردگار پردازید، فرقه فرقه شدید.

برگرفته از کتاب "365 روز در صحبت قرآن"

حسین الهی قمشه ای


  
  

کتاب نفس

 

نیست قرآن جزنگاه مهریار

گفت پیغمبربه هرشهرودیار

کن سفردرخویش وبین آثاردوست

آسمان خواهد ترا جانت ازاوست

 

درآن ایام شور و اشتیاق که ازسرتوفیق ومحبّت درکناراستادی سوخته جان وراه پیموده بیش تروقتها به کاردل مشغول بودیم وفارغ ازهیاهوی بیرون نظاره گرحقایق ایمان والبته سبکبال وسرافراز،یادم می آید که حضرت ایشان دراغلب اوقات ما را به استناد آیه ای صریح ومحکم ازقرآن کریم دعوت به مطالعه کتاب نفس خود می فرمود وبا لحنی آرام وتأثیرگذاردرمواضع مختلف آنرا تکرارمی کرد ومی گفت : اقراء کتابک کفی بنفسک...(17/14) .سپس برکلام دلنشینش اینگونه می افزود که هیچ پیامبری ازجانب خدا برای مردم مبعوث نشده است الا اینکه این سخن را یعنی خواندن "کتاب نفس" را به آنان ابلاغ واصرارنکرده باشد.به نظرمی رسد پیام اصلی آن بزرگواردراین گوهرافشانی ممتد آن بود که آدمی برای این مطالعه ی بخصوص می بایست ازخود سفرکند تا بتواند همه چیزرا درخود بیابد.اما معنای ازخود سفرکردن را می توان همان سفرازطبیعت به سوی عالم بالا وبریدن ازخواهش های نفسانی وتوجه کردن به ندای وجدان وفطرت اصیل خویش دانست که درآنجا سالک الی الله می تواند ازظواهرامورعبورکند وبه ملکوت وباطن اشیاء راه یابد وبه جای دل بستن به این دنیای خاکی، مسافرعالم ملائکه وعقول ومرسلات گردد چرا که سیروسفرانسان به سوی دیدارخداوند دورکن دارد:پایه اول اینکه اززمین بواسطه ی اعمال صالحه دل بکند ودوم آنکه ازطریق کسب معرفت وبا ایمان واعتقاد تمام دل به آسمان معنی بندد.        

 

 

 

 

 

 


92/10/30::: 11:45 ص
نظر()
  
  

معنویت نحوه ‏اى از مواجهه با جهان هستى است که فرآورده‏ اش این است که حالتهاى نفسانى نامطلوبى مانند غم و اندوه، ناامیدى، دلهره و اضطراب، احساس سرگشتگى و سردرگمى، احساس بی معنایى و بی هدفى و... تا آنجا که امکان‏پذیر است در انسان پدید نمی ‏آید و یا اگر پدید آمده، ناپدید خواهد شد. این نحوه مواجهه موجب رضایت باطن می شود. فراورده معنویت همین رضایت باطن است، که البته این سازگار است با اینکه زندگى آدمى منحصر به دنیا باشد یا زندگى پس از دنیا هم به نظر شخص وجود داشته باشد. اگرچه تا آنجا که من می دانم، معنویان جهان، عموماً به زندگى پس از مرگ، با صور مختلف جاودانگى، معتقدند؛ یعنى به لحاظ نظرى امکان دارد که کسى معنوى باشد و در عین حال به یکى از ادیان تاریخى جهان متدین نباشد، اما انصاف این است که در طول تاریخ اکثر کسانى که معنوى بوده ‏اند، تعلق خاطر به یکى از ادیان نهادینه و تاریخى هم داشته‏ اند. البته معنویت هسته دین است، نه پوسته آن و از این حیث می توان گفت که امکان رسیدن به هسته براى همه کسانى که فقط تعلق شناسنامه ‏اى به دین دارند نبوده و همه آنها به این حالت نرسیده ‏اند و به نظر من نمی توانند رسید؛ یعنى پدیدآمدن مدینه فاضله را ممکن نمی ‏دانم، هرچند مطلوب است و هر انسان حق ‏طلبى دوست دارد چنین جامعه‏ اى پدید آید، اما خواست ما با آنچه پدید می آید، متفاوت است.

اما می ‏توان این سؤال را مطرح کرد که اگر کسانى در جامعه معنوى باشند، طرز معیشت آنها چه تفاوتى با دیگران دارد؟ به نظر من انسان معنوى در مناسبات اجتماعی ‏اش بر اساس سه اصل عدالت، احسان و محبت رفتار می ‏کند. در مدارج پایین‏ تر معنویت، انسان با دیگران بر اساس عدالت رفتار می ‏کند، وقتى مدارج معنوى انسان بالا رفت، کارش به احسان منجر می ‏شود و در مرحله سوم به محبت می رسد. عدالت یعنى استیفاى حق خود به تمامه و تجاوز نکردن به حق دیگران. احسان یعنى صرف نظر کردن از بخشى از حق خود و اینکه اجازه دهیم این حق به دیگران معطوف شود. محبت نیز یعنى همان عدالت یا احسان ورزیدن، به شرط آن که با محبت همراه شوند. عدالت و احسان دو امر آبجکتیو (عینى) هستند و در رفتار بیرونى جلوه ‏گر می شوند، اما محبت یک امر کاملاً سابجکتیو (انفسى) است؛ یعنى یک حالت درونى است.انسان معنوى در نسبت با خودش هم با سایر انسانها تفاوت دارد. وى در عین اینکه خودش را برتر از دیگران نمی ‏داند، اما خودش را شدیداً دوست دارد. این نوعى «خوددوستى معنوى» است. انسانهاى معنوى براى خودشان بی ‏نهایت ارزش قائل‏اند و به همین دلیل همیشه مراقب‏ اند که به گونه‏ اى زندگى نکنند که این «خود» گرانبهایى که در اختیارشان است، ذره‏ اى ضربه ببیند. آنها به دلیل همین خوددوستى سعى دارند همیشه خود را ارتقا دهند و به وضع مطلوب‏ترى برسانند. به همین دلیل هیچ‏گاه از سیر و سلوک درونى خالى نیستند. ویژگى دیگر انسان معنوى این است که درد و رنج‏هایى که در بیرون وجود دارد یا اصلاً برایش درد و رنج نیست و یا قابل تحمل است؛ زیرا که معنا و آرمان خاصى براى زندگی ‏اش دارد و هرگاه احساس کند درد و رنجى او را زودتر به آرمانش می رساند، آن را تحمل می کند. ویژگى دیگر انسان معنوى این است که تنها خود را مسؤول سرنوشت خود می داند و هرگونه بهانه ‏جویى را کنار می ‏گذارد، برخلاف انسان عادى که همه تقصیرها را به گردن دیگران می ‏اندازد. ویژگى دیگر او این است که دستخوش خودبزرگ‏ بینى نامعقول نیست و فکر نمی کند که قطب دایره امکان است و همه چیز بر مدار او می چرخد. او می گوید: من براى جهان هیچم، اما براى خودم همه چیز. دیگر اینکه انسان معنوى کمترین مصرف و بیشترین تولید را در جهان پیرامون خود دارد.به نظر من بزرگ ‏ترین کارى که ما می ‏توانیم در حال حاضر براى خود و جامعه‏ مان بکنیم، این است که پروژه عقلانیت و معنویت را به طور همزمان پیش ببریم؛ چرا که در طول تاریخ جوامعى که معنویت را به قیمت عقلانیت از دست داده‏ اند یا بر عکس، نتوانسته‏ اند به آن مناسبات انسانى سالم و رضایت باطن برسند.اگر همه پیروان ادیان جهان با صداقت به دین خود ملتزم شوند، بی شک به یک جا می رسند؛ زیرا هر یک از ادیان به منزله راهى است که از یک سوى کوه به قله آن منتهى می ‏شود و همه به یک قله می ‏رسند.

مصطفی ملکیان

بازتاب اندیشه شماره9


92/10/20::: 3:34 ع
نظر()
  
  

جوانمرد وجوانمردی

 

رفیقی دردمند وشفیقی ارجمند به مناسبتی خاص برایم نقل می کرد که سال ها پیش که افتخارآشنایی و خدمت درنزد یکی ازمشایخ راه معرفت ومحبت نصیبم شده بود و به حکم وقت و رحمت، بیشتر ساعات عمرمان صرف بحث و استماع صحبت های برآمده از ذوق وتجربه های باطنی آن بزرگ ازدست رفته می گذشت، یکباربرحسب نیاز و حضورچند مهمان عزیز و دل آگاه سخن از لزوم جوانمردی و فتوّت به میان آوردم و به آنان گفتم که در جهان معاصروغافل ازمعنویت چگونه می شود کسانی ادعای عرفان و پیروی از امام اول شیعیان داشته باشند و در کتاب های خود بر شناخت شهودی حق تعالی تأکید بنمایند؛ اما از صفات ویژه و ممتاز انسان های کامل نظیر مرّوت، ایثار، فداکاری، یاری مظلومان و بی پناهان، شفقت بر خلق، وفای به عهد و خودشکنی، متأسفانه خبری و نشانه ای در نظر و عمل آنها مشاهده نگردد. ایشان نیز طبق عادت و مشی مألوف با اندکی تأمل در جواب فرمودند که بلی! مطلب همان است که می گوئید. جوانمردی درحقیقت آن است که دیگران را درهرکاری برخود مقدم داری و با دل و جان درخدمت خلق باشی. البته درادامه برسخنان کوتاه و عمیق شان این نکته را هم افزودند که :جوانمردی از اصول تصوف ایرانی بود و اغلب آنان را جوانمردان می نامیدند؛ ولی باید اذعان کنیم که درزمان ما نه اثری از تصوف واقعی پیداست و نه خبری ازجوانمردی.

حین مجوازاین دغلکاران پست

مردی ومردانگی ای یارمست

نیست دراینان نشان عاشقی

بل همه خود رأی ودرآشفتگی 


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >