سفارش تبلیغ
صبا ویژن
«و هر که حکمت یابد، خیری فراوان یافته است» ـ می فرماید : مقصود فرمانبرداریاز خدا و شناخت امام است . [امام صادق علیه السلام ـ درباره گفتار خدای]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :33
کل بازدید :93521
تعداد کل یاداشته ها : 54
103/2/5
2:3 ص

بگذار که دل باز کند پنجره ی خانه دوست

تا ببیند نفس گرم ترا

هم دراین آب وهوا

هم درآن سوزش سرمای شتا

یا که گویی درجان بسته

ندارد هوس حمل بلا...

تا که خورشید رسد

شب ببرد خاطر آسوده آب


91/12/21::: 2:23 ص
نظر()
  
  

آسمان دلم ابریست

هوای گریه با من است...

 

به مناسبت دهم ماه محرم شب عاشورای حسینی

 

این چنین ره یافت آن عنقای  قاف

قـُـرب یـزدان آشیانه شد شغاف

بـود این جا  کربلا  غوغای دوست

تـا رهـد جانش بهانه دست اوست

 

یکی ازسروده های بسیارزیبای مولانا جلال الدین که درباره امام حسین (ع) وسایرشهدای کربلا آورده همان غزل ناب وعِطرآمیزی است که دردیوان شمس با مصرع «کجایید ای شهیدان خدایی» آغازمی گردد.البته به گواهی آثارمنظوم ومنثورعارف والاگهرجناب مولوی دربیش ترموارد هرجا نامی ازشهید وشهادت برده می شود ایشان بلافاصله به یاد شهیدان کربلا می افتد وآنها را دربالاترین مقام ودرجه ی ایمان می نشاند.ایمانی عشق ورزانه که صفت اصلی آن رها وآزاد شدن اززندان تن، چنگال نفس وظلم ظالمان می باشد.امید که ما هم روزی درولایت عشق یکی ازامامان واولیای بزرگ خداوند به این صفت حیات بخش متّصف شویم.

 

کجایید ای شهیدان خدایی

بلاجویان دشت کربلایی؟

کجایید ای سبک روحان عاشق

پرندهتر ز مرغان هوایی؟

کجایید ای شهان آسمانی

بدانسته فلک را درگشایی؟

کجایید ای ز جان و جا رهیده؟

کسی مر عقل را گوید «کجایی»؟

کجایید ای درِ زندان شکسته

بداده وام داران را رهایی؟

کجایید ای در مخزن گشاده؟

کجایید ای نوای بی نوایی؟

درآن بحرید کاین عالم کف اوست

زمانی بیش دارید آشنایی

کف دریاست صورت های عالم

زکف بگذر اگر اهل صفایی

دلم کف کرد کاین نقش سخن شد

بِهل نقش و به دل رو گر زمانی

برآی ای شمس تبریزی ز مشرق

که اصل اصل اصل هر ضیایی

 


  
  

خانـه بـر هـم مـی زنـد سـودای یـار

شانـه بـر غـم مـی زنـد سـودای یـار

                              محـوراست او آفـرینش را اساس    کس نمی گنجد   کنی بـر آن قیاس

                              نـام او از پیش یــزدان شد حسین    عشق محبـوبی ظهورش این چنین

وارهان خود را ز هر اوصاف تنگ

خیـمه بـر جم مـی زند سودای یار

 

چند روزپیش که به مناسبت فرا رسیدن ماه سلوک خونین مُحرَّم مشغول جستجوی مطلبی راجع به این موضوع حساس وهستی سوزبودم ازمیان جهات متنوّع این حادثه به مصاحبه ای باجهت عرفانی ازآقای دکترغلامرضا اعوانی برخوردم که با عنوان«امام حسین (ع) ازدیدگاه عرفای اسلامی» توسط برادرمکرم آقای سیدحسین امامی بعمل آمده بود.وقت را غنیمت شمرده وآن را با دقت تمام خواندم .با توجه به نکته های عرفانی مندرج درآن گفت وگوکه به مباحثی ازقبیل جایگاه ولایت دردین اسلام،جایگاه ولایت درعرفان اسلامی،جایگاه ولی ومقام عرفانی امام حسین(ع) وعاشورا وهم چنین دیدگاه عرفا درباره ائمه ی هُدی ودست آخربه آسیب شناسی چگونگی عزاداری های معاصرمی پردازد؛راغب شدم تا آنرا جهت استفاده ی عموم شیعیان راستین واهالی والی معرفت دراینجا بیاورم. باشد که ما نیزبه تأسّی ازحضرت امام حسین (ع) ودیگریاران شیدای شان درآن قیام حق طلبانه ومصلحانه ازهستی بی مقدارخود بگذریم وعاقلانه وعاشقانه دل درگرومحبوب ازلی بسپاریم تا همچوپروانگان بی شکیب درآن شمع جمع ولایت به طورکامل فناشویم.

 

ضمن سپاس ازاستاد محترم وجناب سیدحسین امامی بخاطرانجام به موقع این مصاحبه ومقدمه ی جالب شان خوانندگان عزیزرا به مطالعه ی آن دعوت می نمایم.                  

امام حسین(ع) از دیدگاه عرفای اسلامی در نگرش عرفا به عاشورا، نظرات و مقامات عرفانی مورد توجه قرار گرفته و همه ارکان و مؤلفه‌های عرفان در این مورد تبیین شده است. در این صحنه هر یک از افراد عاشورا هم به عنوان مصداق یک مولفه عرفانی‌اند و هم به عنوان نماد آن، به گونه‌ای که تمامی عناصر موثر در سلوک عرفانی مورد توجه قرار گرفته است. عرفا از هر دین و مسلک و مذهبی امام حسین (ع) را به عنوان قطب عرفان و سایر بزرگواران را در قالب نقش‌های دیگر مورد توجه قرار داده‌اند. مؤلانا نیز جزو عارفانی است که هم به مدح و ثنای امام حسین(ع) پرداخته و هم درباره آن نظریاتی داده است. از نظر او امام حسین(ع) عاشق وارسته‌ای است که جان خود را بر طبق اخلاص نهاده است. به اعتقاد وی نخستین صفت عاشق راستین آن است که باید آماده باشد تا خود را برای حق قربان کند و چون امام حسین(ع) آماده شهادت در راه حضرت حق بود از نظر مولوی مصداق بارز عشق و عاشقی است که آنرا در صحرای کربلا محقق ساخت. او در تشبیهی حسین(ع) را مرکز و دل حقیقت می‌داند و طرف مخاصم او یعنی یزید را فرسنگ‌ها از حقیقت دور دانسته و به فراق و هجران تشبیه کرده است.

 

*آقای دکتر! برای ورود به بحث در ابتدا لازم به نظر می‌رسد که جایگاه ولایت در دین اسلام را تبیین کنید؟

در قرآن کریم به غیر از ادیان ابراهیمی از ادیان مختلفی صحبت شده است، «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِکَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ: و مسلماً پیش از تو فرستادگانى را روانه کردیم برخى از آنان را [ماجرایشان را] بر تو حکایت کرده‏ایم و برخى از ایشان را بر تو حکایت نکرده‏ایم.» در ادامه این آیه هم آمده است که «وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ: و هیچ فرستاده‏اى را نرسد که بی‌‏اجازه خدا نشانه‌‏اى بیاورد.» یعنی هر آیه‌ای که پیامبران الهی آوردند، الهی است، اما رسول غیر از نبی است. تعداد انبیاء الهی زیاد بوده، رسول یعنی کسی که صاحب شریعت و دین باشد، یعنی در نتیجه تعداد رسول خیلی کم است، اما تعداد انبیاء زیاد است.دین یک خطاب الهی به انسان است، پس «دین» برای دین بودن خود، باید وجه الهی داشته باشد و دارای جنبه‌ای باشد که از آن به جنبه «یا للحقی» یا «ید الحقی» تعبیر می‌کنند، یعنی آن طرفی که طرف خداست، اصلاً بدون خداوند که دین معنایی نخواهد داشت. جنبه یا للحقی را «ولایت» می‌گویند و دینی که جنبه یا للحقی نداشته باشد، دین نیست. ولایت یعنی وجهی از دین که انسان را به خدا می‌رساند، ولایت در لغت به معنای قرب است، دو عدد متوالی و نزدیک به هم که فاصله‌ای نداشته باشند. ولایت مایه تقرب بنده به خداوند است، دین جنبه یا للحقی دارد که خطاب به انسان است، بنابراین هر دین الهی، نمی‌تواند از وجه ولایت جدا باشد؛ این امر اختصاص به اسلام ندارد، چنانچه که عرفا و حکما در این باره بحث‌های بسیاری مطرح کرده‌اند، حقیقت دین ولایت است؛ یعنی هر رسولی اولاً و بالذات ولی است، ولی علاوه بر ولایت نبوت و رسالت را هم داراست، اگر ولایت نداشت، اصلاً نمی‌توانست نبی و رسول باشد؛ بنابراین با مطالعه در ادیان مختلف به این نتیجه رسیدم که ولایت نه تنها در اسلام باطن دین است، بلکه در هر دینی الهی، ولایت درک و حقیقت دین است. دین بدون ولایت، دین نیست.حضرت رسول(ص) ختم نبوت هستند، اما این پایان راه دین اسلام نیست، چون ولایت باقی است، بعد از حضرت رسول(ص) دوره آغاز ولایت است و باطن نبوت که ولایت است بر ظهور دور ولایت است.

*ولایت در عرفان اسلامی چه جایگاهی دارد؟

به نظر بنده، عرفان و تشیع، هر دو بر مسأله ولایت تأکید می‌کنند. عرفان هم مبتنی بر ولایت است، هیچ عارفی نیست که مسأله ولایت را در رأس عرفان خود قرار ندهد. تشیع نیز همین گونه است و از این لحاظ عرفان و تشیع به واسطه اصل مشترک ولایت به هم نزدیک هستند، اما اختلافات جزئی هم دارند. اهل سنت برخلافت تأکید می‌کنند، کسی که به هر ترتیب خلیفه شد او را خلیفه می‌دانند، در حالی که تشیع و عرفان به درستی در مسأله ولایت تأکید می‌کنند و اعتقاد دارند که جانشین و وارث پیامبر(ص) باید وارث علم ایشان باشد، یعنی باید از ایشان ارث ببرد. جانشین پیامبر(ص) باید آن معارف و حقایقی که بر پیامبر(ص) نازل شده را ارث ببرد و روح آن معارف باید در جانشین ایشان باشد. جانشین پیامبر(ص) باید ولی باشد و ولایت داشته باشد، چون وراثتی که از پیامبر(ص) می‌ماند، ولایت است، چون با ختم نبوت دیگر نبوت به ارث برده نمی‌شود، طبق حدیث مشهور «العلماء ورثة الانبیاء» علما هم باید ولایت داشته باشند تا وارث انبیاء باشند، عالمی که وارث پیامبر(ص) باید جنبه ولایت الهیه در او قوی باشد. بنابراین اعتقاد شیعیان بر این است که بعد از رسول خدا(ص) و پایان یافتن ختم نبوت آن کسی که وصی ایشان بود و شایستگی این را داشت که جانشین ایشان باشد، باید ولی باشد و صفت ولایت او محفوظ باشد و ولایت هم باطن نبوت است. ولایت است که می‌تواند وارث حقیقی پیامبر(ص) باشد چون روح او نزدیک‌ترین روح به پیامبر(ص) است، برای اینکه ولایت الهی ایشان را دارد و این شخص، تنها شخص امیرالمؤمنین(ع) است که به نظر عرفا و تشیع ایشان ولی کامل است و مظهر اسمای حسنا و روح همه انبیاء و اولیاء است، چون حضرت رسول(ص) ختم نبوت بودند، ختم ولایت هم بودند، اما جنبه ولایت در ایشان پنهان بود، به جهت رسالت برای تشریع و کسی که وارث رسول‌الله(ص) است وارث همه انبیاء(ع) هم است.

*از دیدگاه عرفا ولی اعظم و نخستین ولی بعد از حضرت رسول(ص) کیست؟

از حضرت رسول(ص) منقول است که فرمودند: «من أراد أن ینظر إلی نوح فی عزمه و موسی فی علمه و عیسی فی ورعه فلینظر إلی علی بن ابیطالب(ع)؛ اگر کسی بخواهد به نوح(ع) در تصمیمی (شکست‌ناپذیر) که داشت و به موسی(ع) در علمش و به عیسی(ع) در ورعش بنگرد، علی بن ابیطالب(ع) را ببیند». یعنی ایشان جامع نبوت و ولایت همه اولیاء و انبیاء است یا به تعبیری که ابن عربی دارد، «فبعد رسول الله(ص) علی بین ابیطالب(ع) امام‌العالمین و سر‌الانبیاء اجمعین است و این مقام همه ائمه(ع) و کملینی از اولیاء است، بعد از ائمه(ع) علما هستند که اگرچه به حد آنها نیستند ولی ولایت دارند. همچنین ابن عربی در آثارش در مورد حضرت مهدی(عج) هم مطالبی دارد که وارد این بحث نمی‌شوم.

*عاشورا چه جایگاهی در میان عرفای اسلامی دارد و آنها از چه زاویه‌ای به این مسأله نگاه می‌کنند؟

عاشورا، جایگاه خیلی عظیمی در تاریخ اسلام دارد و در واقع خوابی که حضرت ابراهیم(ع) دیدند که حضرت اسماعیل(ع) را به قربانگاه می‌برند و همین کار را هم انجام دادند و ایشان را به قربانگاه بردند، اما این خواب تعبیر نشد، تعبیرش در امام حسین(ع) انجام شد و طبق نظر بعضی از مفسران آیاتی از قرآن به این معنی دلالت دارد، آنجایی که داستان حضرت اسماعیل (ع) را بیان می‌کند و می‌فرماید: «وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» و او را در ازاى قربانى بزرگى که مراد همان گوسفندی باشد که حضرت ابراهیم(ع) قربانی کرد فدا دادیم. «إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِینُ» این آزمایش بزرگی برای حضرت ابراهیم(ع) بود اما در ادامه آیه آمده است «وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ» این را برای دیگران باقی گذاشتیم. به این علت مفسران می‌گویند که این آزمایش برای امام حسین(ع) واقع شد و ایشان از این امتحان الهی سربلند بیرون آمدند.در ظاهر این امر، مقامی بوده که خداوند برای حضرت امام حسین(ع) حفظ کرده است، مقام شهادت مقام عظیمی است که فقط خواص به این درجه می‌رسند. به این دلایل است که به حضرت امام حسین(ع) ذبیح‌الله می‌گویند.به هر تقدیر این مسأله مهمی است که باید به آن توجه کرد، چیزی بوده که در فطرت اول وجود بوده و باید اتفاق می‌افتاد. اگر به ظاهر امر هم نگاه کنیم مسأله طور دیگری است که بنده وارد بحث ظاهر قضیه نمی‌شوم که چه اتفاقاتی بعد از حضرت رسول(ص) صورت گرفت و واقعا چه حوادثی روی داد که به این حادثه انجامید. این وقایع در کتب مختلف تاریخی و ... بررسی شده که می‌توان به آنها مراجعه کرد.

*امام حسین(ع) به خاطر اینکه به مقام فناء‌الله رسیدند، چه جایگاهی در میان عرفای اسلامی داشت؟

واقعا حضرت امام حسین(ع) دین اسلام را احیاء کردند و به حقیقت محمدی برگرداندند، به حقیقتی که در زمان حضرت رسول(ص) بود، چنانچه امام علی(ع) هم این کار را انجام دادند و دین را به اصل خود برگرداندند و از انحراف‌ها جلوگیری کردند و در واقع هر امامی این کار را کردند که آنها وارثان به حق حضرت رسول(ص) و قرآن مجسم و ناطق بودند این کار را انجام دادند و قرآن و دین را احیا کردند. عرفا این را قبول دارند، ببینید که مثلا مؤلانا چه اشعاری درباره امام حسین(ع) دارد که برخی از آنها به صورت سرود تهیه شده و از صدا و سیما پخش می‌شود که شاید مردم تصور نکنند که این اشعار متعلق به مؤلاناست. عرفا هم به مقام امام حسین(ع) توجه دارند و هم به اینکه ایشان محیی بوده یعنی واقعا ایشان را محی‌ دین می‌دیدند که عارف به الله به معنی حقیقی است که انجام قیام عاشورا و ایستادگی و شهادت این گونه فقط از یک انسان کامل ساخته است. ایشان در مظهر انسان و ولی کامل هستند که فقط انسان کامل می‌تواند دین را احیاء کند. ایشان در واقع وارث به حق رسول الله(ص) و وارث به حق ایشان و عالم حقیقی دین است، نه تنها ارث جسمانی از حضرت رسول(ص) بلکه جسم روحانی و معنوی هم از ایشان بردند و وارث ولایت و وارث حقیقی ایشان بودند و البته همه ائمه(ع) ما این گونه بودند و عرفا اینها را قبول دارند؛ چنانچه مؤلانا در اشعارش آورده است. همچنین عطار در تذکرة‌الاولیاء کلام خود را با امام صادق(ع) و امام باقر(ع) شروع می‌کند و می‌گوید ولایت متعلق به اینهاست، اینها عرفای حقیقی بودند و این اعتقاد در میان عرفا و اندیشمندان و نویسندگان اسلامی فراوان دیده می‌شود. شاید در بسیاری از آثار این امر پیدا نباشد اما در باطن همه آنها هست.

*بیشتر عرفای اسلامی مانند مؤلانا با وجود اینکه جزء اهل سنت هستند چنین دیدگاهی را به امام حسین(ع) داشتند!

اینها سنی به معنای متعارف نیستند، برای اینکه قائل به ولایت هستند، اهل سنت قائل به ولایت نیستند بلکه قائل به خلافت هستند و هر کسی که خلیفه شود و زمام امور را به دست گیرد از او تبعیت می‌کنند. اهل سنت غیر از عرفا هستند، عرفا استثنائا قائل به ولایت هستند و به شیعه خیلی نزدیک هستند اما شیعه کلامی نیستند. اگر باطن شیعه ولایت باشد، همه عرفا قائل به ولایت و سالک راه ولایت هستند و بنابراین ائمه(ع) را نمونه اعلای ولایت می‌دانند. همه عرفا این گونه هستند، مثلا کتاب فتوحات ابن عربی را ببینید که در مورد ائمه(ع) ما چه می‌گوید در بسیاری از جاهای کتاب به امام جعفر صادق(ع) و ... اشاره دارد. در فص سلمان در تفسیر حدیث «سلمان منا أهل البیت(ع)»، در مورد اهل بیت(ع) و مقام آنها مفصل صحبت می‌کند. ابتدا در مورد مقام و علوم سلمان صحبت می‌کند و بعد می‌گوید این سلمان از اهل بیت(ع) است پس مقام اهل بیت(ع) تا کجاست؟!ابن عربی در این بخش تمام آیاتی را که شیعه معتقد است در مقام اهل بیت(ع) نازل شده را آورده و تفسیر می‌کند. آیه «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى» را می‌آورد و به تفصیل در این مورد صحبت می‌کند و می‌گوید پیامبر(ص) یک چیز از ما خواسته و آن ولایت و دوستی اهل بیت(ع) است و تأکید می‌کند که ما باید این خواسته رسول‌الله(ص) را که در واقع خواسته خداوند بوده و از زبان حضرت رسول(ص) بیان شده را اجابت کنیم «قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ: بگو هر مزدى که از شما خواستم آن از خودتان» این ولایت برای به کمال رساندن ماست. پس ما باید برای رضای حضرت رسول(ص) باید هر کاری را برای محبت اهل بیت(ع) انجام دهیم و چیزهایی می‌گوید که حتی ما شیعیان اینها را نمی‌گوئیم.

در مورد سلمان می‌گوید که ایشان دارای علم لدنی و ... است که کس دیگری این مقام و علم را ندارد و در پایان بحث می‌گوید: ای مسلمانان ببینید! اگر کسی که منسوب به اهل بیت(ع) است این مقام را دارد خود اهل بیت(ع) چه مقامی دارند؟! و در آثار دیگر هم وارد این مباحث می‌شود که اگر همه این موارد را که در مدح اهل بیت(ع) می‌گوید جمع‌آوری کنیم یک کتاب می‌شود.

عرفایی که خدمتتان عرض کردم کلامی نیستند تا مباحث را کلامی ببینند، بلکه آنها ولایت عرفانی یعنی سلوک ولایت نه قول به ولایت را معتقدند. انسان باید سالک باشد تا همان راهی را برود که ائمه(ع) می‌روند.

 

*دیگر عرفای اسلامی در مورد ائمه(ع) چه دیدگاهی دارند؟

شیخ علاء‌الدوله سمنانی نقل می‌کند که از او پرسیدند شما چگونه مقایسه می‌کنید بایزید بسطامی را با امام جعفر صادق(ع). او جواب داده است با اینکه بایزید خیلی مقام داشته، اما اگر در زمان امام جعفر صادق(ع) بود کفش ایشان را جفت می‌کرد یا اینکه خودش را شایسته نمی‌دید که کفش آن حضرت را جفت کند. این گونه است صاحبان مقام ولایت، مراتب ولایت را می‌دادند و این چیزی که بعضی از عوام به عرفا نسبت می‌دهند درست نیست؛ این بهتان و افتراست و بهتان و افترا در دین پسندیده نیست. عرفا خیلی به ائمه و اهل بیت(ع) احترام دارند، اما دوران زندگی آنها، زمان و دوره خاصی بوده و نمی‌توانستند مسائل را بگویند و افشا کنند. در دوره تعصب بوده است، مثلا دو بار قصد جان ابن عربی را کردند. به هر تقدیر همه عرفا در سِّر خودشان ارادت خاصی به اهل بیت(ع) داشتند و نه تنها قائل به ولایت بودند، بلکه عرفان، سلوک ولایت و معرفتی است که از طریق سلوک اطوار ولایت حاصل می‌شود.

ولایت علم‌آور است و معرفت می‌آورد، در حدیث آمده است که خداوند هیچ ولی را جاهل قرار نداده است، در واقع ولی عارف است و به نور الهی می‌بیند. حضرت رسول(ص) می‌فرماید: «اتقوا فراسة المؤمن فإنه ینظر بنور الله: از فراست مؤمن بترسید که چیزها را با نور خدا می‌نگرد.» تا چه برسد به ولی خدا که ولایت اطوار عالیه ایمان است و ولی همه چیز را به نور خدا می‌بیند و از هوای نفس برخاسته و صفات و وجود او الهی شده است و به نور حق می‌بیند. بنابراین عرفا با نور دیگری ائمه(ع) را می‌بینند و به صورت اشاره در کتب آنها هست، اشاراتی که کاملا بیان می‌کند که آنها چه احترامی به اهل بیت(ع) داشتند.

*نگاه امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) به حادثه عاشورا چه نگاهی است؟

قرآن کریم اشاره‌ دارد که وقتی بر سر افرادی بلایی نازل شود فرار می‌کنند، تا زمانی که نعمت و رحمت نازل می‌شود آنها اینها را به خودشان و اعمالشان نسبت می‌دهد و خداوند را پرستش می‌کنند. معمولا انسان در تنگنا به یاد خداوند می‌افتد؛ اما نگاه امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) به حادثه عاشورا متفاوت است. کسی که در برابر این مصیبت که مصیبت عظیمی بوده است این طور ایستادگی و مقاومت می‌کند و در واقع شادی و مصیبت برای او بی‌تفاوت است هدف رضای خداوند است، یعنی شرایط برای او فرقی نداشته باشد و در همه شرایط‌ها همان طور خداوند را عبادت کند و دوست داشته باشد و صبر و توکل و رضا داشته باشد و هیچ حادثه و عملی در حال او تأثیر نکند و همواره تسلیم امر خداوند باشد در این حالت است که عیار ایمان انسان مشخص می‌شود. گفتن برای انسان خیلی راحت است اما در عمل و اجرا واقعا سخت است. پشت میز نشستم و برای شما اینها را بیان می‌کنم اما در روز عاشورا بیش از 70 تن از نزدیکان و فرزندان آن حضرت کشته شدند و ایشان تا این حد، رضا بودند و در ذکر و فکر و نماز و تسلیم و رضای او خللی وارد نشد. « لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ: تا بر آنچه از دست ‏شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است‏ شادمانى نکنید»، بلکه برعکس رضای مطلق باید وجود داشته باشد یعنی این حوادث عاشورا و اطمینان قلبی و آرامش حضرت در مقام ولایت ایشان مشخص می‌شود. ایشان واقعا اثبات کردند که «امام»، چه مقامی است و حقیقت امام چیست؟! این کار واقعا خیلی عظیم است و می‌توان از ابعاد مختلف زندگی حضرت امام حسین(ع) و دیگر ائمه(ع) را مورد بررسی قرار داد. درس‌های عبرت زیادی را می‌توان از آنها گرفت.

*بر همین اساس بود که حضرت زینب(س) فرمودند «ما رأیت الا جمیلا»؟؛ واقعا چون کار کردن برای خداوند زیباست!

از دختر حضرت فاطمه(س) و امام علی(ع) غیر از این انتظار وجود ندارد. ایشان هم در این روز مصیبت زیادی را تحمل کردند اما در برابر یزید این حرف را می‌زنند. این حرف عظیمی است، البته به این معنا نیست که ایشان چیزی برخلاف آنچه که می‌دیدند و باور داشتند به زبان آوردند. ایشان تنها این طور نگفتند بلکه واقعا این گونه ‌دیدند. ما از ایشان نقل قول می‌کنیم و می‌‌گوئیم «ما رأیت إلا جمیلا» بلکه ایشان واقعا این گونه می‌دیدند. دشمن می‌خواست ایشان را تخفیف و خوار کند اما پاسخ دشمن‌شکنی شنید. این در واقع همان داستان هابیل و قابیل است که ادامه داشته است؛ داستان دشمنی بنی امیه با بنی هاشم. دشمن می‌خواست بنی هاشم را خفیف کند اما ایشان چه جوابی دادند، البته این پاسخی بود که اگر این سؤال را هم نپرسیده بودند ایشان در دلشان این را مد نظر داشتند. دشمن سؤال سخیف را از حضرت زینب(س) پرسید، اما اگر این سؤال را نپرسیده بود حالت ایشان واقعا همین گونه بوده است نه اینکه خواستند تظاهری کنند و یا فقط بخواهند به دشمن جواب دشمن‌شکنی بدهند.

*واقعا چه درس‌هایی می‌توان از زندگی ائمه(ع) گرفت و ما چه راحت از کنار اینها رد می‌شویم!

زندگی حضرت امام سجاد(ع) را بخوانید، در یکی از کتاب‌های مرحوم ملامحسن فیض کاشانی به داستانی برخوردم که بسیار جالب است. روایتی از أصمعی نقل شده است که می‌گوید: «در شبی مهتابی اطراف خانه خدا طواف می‌کردم. صدای زیبا و غم‌انگیزی گوش مرا نوازش داد. به دنبال صاحب صدا رفتم تا اینکه جوانی را دیدم که دست در پرده خانه کعبه افکنده و چنین مناجات میکند: ای پروردگار من، چشم‌های بندگان در خواب فرو رفته و ستارگان آسمان یکی پس از دیگری سر به افق مغرب گذاشته و از دیده‌ها پنهان گردیده و تو خداوند زنده و قیومی هستی که هرگز خواب تو را فرا نمی‌گیرد. در این دل شب پادشاهان درِ قصرهای خود را بسته و نگهبان گمارده‌اند و تنها دری که برای نیازمندان گشوده است درِ خانه توست و من اکنون، با تهیدستی به درگاه تو امید بسته‌ام...» أَصمعی گوید: «آن قدر این جوان مناجات کرد که بی‌هوش شد و به روی زمین افتاد. چون نزدیک او رفتم و به دقت به صورتش خیره شدم، متوجه شدم او زین‌العابدین امام سجاد(ع) است» أصمعی گفت: از ایشان پرسیدم که مگر شما فرزند حضرت رسول(ص) و علی(ع) و فاطمه(س) و حسین(ع) نیستی، ایشان در پاسخ فرمودند: مگر نشنیدی که خداوند می‌فرماید: «فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ» روز قیامت نسب معنی ندارد، من چه جوابی برای اعمالم دارم؟! ببینید امامی به درجه ایشان این پاسخ را دادند، فکر نمی‌کردند که چون فرزند ائمه(ع) و حضرت رسول(ص) هستند همان مقام و درجه و وراثت را دارند. این درس خیلی مهمی برای ماست که با اعمال کوچک خود غره نشویم، آنهایی که به این درجه‌های معنوی رسیدند این حرف‌ها را زدند.

*شما چه آسیب‌‌هایی را در عزاداری‌های معاصر می‌بینید؟

حب اهل بیت(ع)، مقام بزرگی است. همان طور که در آیه مؤدت آمده است، حب اهل بیت(ع) مقام بزرگی است که خداوند این را نصیب هر کسی نمی‌کند، اما ما باید درک کنیم که امام حسین(ع) برای چه امری شهید شدند، ایشان برای احیای دین و احیای فضائل و کمالات برای احیای قرآن قیام کردند و ما باید در واقع محب آنها برای این امور باشیم. غایتی که ایشان برای آن امر شهید شدند احیای دینی بود که دچار خدشه شده بود و ما باید این پیام را مدنظر داشته باشیم هم محبت اهل بیت(ع) و هم کمال آنها در احیای دین و قرآن.

باید عزاداری‌ها و رفتار عزادارها آسیب شناسی شود و به گونه‌ای باشد که هر فرد عزادار در تمام طول سال اعمال و رفتار خود را با حرکت حسینی تطبیق دهد. تمام زندگی ما باید در جهت حب الهی و اهل بیت(ع) به معنای واقعی و پا به پای آنها و در جهت احیای مکارم اخلاق و معرفت باشد نه اینکه انسان کاری کند که مرضی آنها نباشد. تا حد امکان هر کسی باید سعی خود را در این جهت انجام دهد.

 

 

 

 


  
  

-رسم ولایت آمد

وسم امامت آمد

-زرّ ولایت آمد

فرّ امامت آمد

-ژخّ ولایت آمد

چرخ امامت آمد

-سازولایت آمد

نازامامت آمد

-سرّولایت آمد

مهرامامت   آمد

-سطح ولایت آمد

مدح امامت آمد

_سعد ولایت آمد

مهد امامت آمد

-شاه ولایت آمد

ماه امامت آمد

-شرط ولایت آمد

خط امامت آمد

-شکرولایت آمد

ظهرامامت آمد

-شورولایت آمد

سورامامت آمد

-شوق ولایت آمد

ذوق امامت آمد

-شهد ولایت آمد

جهد امامت آمد

-صوت ولایت آمد

قوت امامت آمد

-ضرب ولایت آمد

حرب امامت آمد

-طورولایت آمد

غورامامت آمد

-ظرف ولایت آمد

حرف امامت آمد

-عرش ولایت آمد

رخش امامت آمد

-عشق ولایت آمد

حق امامت آمد

-عصرولایت آمد

قدرامامت آمد

-عین ولایت آمد

دین امامت آمد

-غارولایت آمد

کارامامت آمد

-فخرولایت آمد

فجرامامت آمد

-قصرولایت آمد

شهرامامت آمد

-قطب ولایت آمد

قرب امامت آمد

-کحل ولایت آمد

نُقل امامت آمد

-کوی ولایت آمد

خوی امامت آمد

-کهف ولایت آمد

عطف امامت آمد

-کیش ولایت آمد

خویش امامت آمد

-گوی ولایت آمد

سوی امامت آمد

-لطف ولایت آمد

صُحف امامت آمد

-مزد ولایت آمد

رشدامامت آمد

-مغزولایت آمد

نغزامامت آمد

-نخل ولایت آمد

ثقل امامت آمد

-نصب ولایت آمد

قلب امامت آمد

-نقل ولایت آمد

عقل امامت آمد

-نقد ولایت آمد

عقد امامت آمد

-نقش ولایت آمد

بخش امامت آمد

-وصل ولایت آمد

نسل امامت آمد

-یارولایت آمد

دارامامت آمد

 


  
  

 

عید ولایت آمد عید امامت آمد

 

-آب ولایــت آمد

باب امامت آمد

-اصل ولایت آمد

عدل امامـت آمد

-اوج ولایــت آمد

برج امامت آمد

-بحرولایت   آمد

نهر امامت آمـد

-بـدر ولایت آمـد

صدرامـامت آمـد

-بطن ولایت آمد

شأن امامت آمد

-بوی ولایت آمد

روی امامت آمد

-پیر ولایـت آمد

شیر امامت آمد

-تاج ولایت آمد

ناج امامت آمد

-تخت ولایت آمد

وقت امامت آمد

-ثار ولایت آمـد

بار امامت آمد

-جاه ولایت آمد

راه امامت آمد

-جام ولایت آمد

کام امامـت آمـد

-جان ولایـت آمد

آنِ امـامت آمد

-جشن ولایت آمد

صحن امامت آمد

-جوش ولایت آمد

نوش اما مت آمد

-چشم ولایـت آمد

حشم امامـت آمد

-حصن ولایت آمد

متـن امامـت آمـد

-حمـل ولایـت آمـد

حبل امامت آمد

-خُمِّ ولایت   آمـد

اُمِّ   امامـت آمـد

-خور ولایت آمـد

نور امامت آمـد

-دور ولایت آمد

عمر امامت آمـد

-ذکر ولایت آمـد

فکر امامت آمد

 


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >