عید ولایت آمد عید امامت آمد
-آب ولایــت آمد
باب امامت آمد
-اصل ولایت آمد
عدل امامـت آمد
-اوج ولایــت آمد
برج امامت آمد
-بحرولایت آمد
نهر امامت آمـد
-بـدر ولایت آمـد
صدرامـامت آمـد
-بطن ولایت آمد
شأن امامت آمد
-بوی ولایت آمد
روی امامت آمد
-پیر ولایـت آمد
شیر امامت آمد
-تاج ولایت آمد
ناج امامت آمد
-تخت ولایت آمد
وقت امامت آمد
-ثار ولایت آمـد
بار امامت آمد
-جاه ولایت آمد
راه امامت آمد
-جام ولایت آمد
کام امامـت آمـد
-جان ولایـت آمد
آنِ امـامت آمد
-جشن ولایت آمد
صحن امامت آمد
-جوش ولایت آمد
نوش اما مت آمد
-چشم ولایـت آمد
حشم امامـت آمد
-حصن ولایت آمد
متـن امامـت آمـد
-حمـل ولایـت آمـد
حبل امامت آمد
-خُمِّ ولایت آمـد
اُمِّ امامـت آمـد
-خور ولایت آمـد
نور امامت آمـد
-دور ولایت آمد
عمر امامت آمـد
-ذکر ولایت آمـد
فکر امامت آمد
قطره ای از دل چکید و راز شـد
قصه درجان عشق ازآن سوسازشد
برای مردان خدا آسان نیست دیدن وآسوده زیستن آن هنگام که معنی دربام زندگی روبه اتمام است.
یکی ازکارهای ارزنده وقابل احترامی که ازقدیم الایام تا به امروزدربین علمای اعلام ومشایخ بزرگ عرفان درسنت زنده ی اسلامی ساری وجاری است همانا پرداختن به سؤالاتی بود که ازناحیه ی شاگردان ومریدان به جانب آنها سرازیرمی شد وایشان نیزمتقابلا" وظیفه ی خود می دانستند تا ضمن تقویت روحیه ی پرسشگری واستدلال ورزی درآنها به هروسیله ی ممکن هیچ پرسش ومسئله ای را بدون پاسخ نگذارند چنان که امثال این گونه سؤال وجواب ها را می توان درکثیری ازکتاب ها ی مربوطه وهم چنین درمکاتبات ومراسلات مرسوم میان شاگردان واساتید وحتی دربعضی موارد بین خود استادان فن نیزجستجووملاحظه کرد.البته درحوزه ی مسائل عرفانی ودرجمع معنوی آنان با توجه به مبداء ومقصد اجتماعشان اوضاع قدری فرق می کرد به نحوی که اکثرمواقع سعی می شد تا ازوارد شدن به بحث های صرفا" نظری اجتناب گردد ویا حداقل این نوع کارها به اهلش سپرده شود ومریدان وسالکان درعمل بیش تربه اصلاح حال درون بپردازند تا مشغولیت تام وتمام به اموربیرون ازخویش. با این وجود استاد طریق درمراحل مختلف هم چون روش سایرعلماء وظیفه ی خـــود می دانست که به حل مشکلات ومسائلی بپردازد که در طول سفرباطنی وطیِّ طریق برای مرید وشاگردان پیش می آمد.
یکی ازنمونه های هرچند کوتاه این قبیل پرسش وپاسخ های عرفانی، مربوط به سال ها ی اخیراست که به صورت حضوری توسط مرحوم جناب دکترجواد نوربخش پیرطریقت سلسله ی نعمت اللهی دربین سالکان وپاره ای ازعلاقه مندان داخلی وخارجی انجام گرفته است که اینک متن آن تقدیم خوانندگان گرامی می گردد.البته هم چنانکه مشاهده وانتظارمی رود عمده ی این سؤالات درباره ی عرفان عملی است ومخاطبان اصلی آن نیزدارای فرهنگ غربی می باشند. اما کسانی که می خواهند به عمق مطالب عرفان نظری راه پیدا کنند ،باید بیش ازهمه به دواوین وکتاب های خود عرفا مراجعه نمایند وانشاالله اگرتوفیقی برآنان دست بدهد ازطریق عرفان عملی مورد نظر قرآن وشریعت به حقیقت برسند.
لازم به توضیح است که این گفتاربا اندکی ویرایش دربهترنمودن نحوه ی سؤالات به روی متن آورده شده است.
متن پرسش وپاسخ
سؤال:درتمرین ذکرلازم است که شخص ذاکر خود را درمیان نیاورد .این درمیان نیاوردن وخود را دراثنای ذکرفراموش کردن به چه شکلی مُیَسَّراست ؟
جواب:اصولا" معنی ذکراین است که انسان خودش را فراموش کند وفقط به یاد خدا باشد.اگریاد خدا بود وانسان،دیگروجود نداشت آن ذکراست.اما اگرخودش را یادکند وبه فکرخودش باشد ودرآن حال ظاهرا"ذکرهم بگوید؛ دیگرآن ذکرنیست.
اما راجع به آن بخش ازسؤال شما که چه جوری باید خودش را فراموش کند؟ این بستگی به عشق صوفی دارد. اگرعاشقِ خدا باشد بنابراین هرکس به یاد معشوقش که بیافتد خودش را فراموش می کند.اگربا مغزآمده باشد وصوفی شده باشد دیگرکه هیچ.هیچی نیست.
سؤال:درکتاب مراقبه آمده است که صوفی باید درحال مراقبه ازآرزوها وامیال برهد.اگرچنانچه نتوانست وازمسیراصلی منحرف شد به چه وسیله ای می تواند ازخیالات وافکاربگذرد؟
جواب:هرکسی این سؤال راکرده خصوصی پیش من بیاید تابه صورت شفاهی جواب بدهم وراهنمای شان کنم.
سؤال:بهترین روش مراقبه درمورد اسماء وصفات خدا چگونه است؟
جواب:مراقبه ،دیگر بهترین ندارد. مراقبه مراقبه است.اگرکسی بتواند با تمام وجود خودش را فراموش کند وهم ظاهروهم باطنش را تعطیل کند وبه یاد خدا باشد مراقبه اش کامل است.ازاین رومراقبه دیگربهترین ندارد مراقبه مراقبه است.درذکر،انسان می تواند ظاهرش را تعطیل نکند اما باطنش را تعطیل کند ودلش را متوجه خدا بسازد. ولی درمراقبه هم ظاهروهم باطن تعطیل می شود وفقط یاد خدا است. حتی به حدی که صدای نفَسَش را هم نباید بشنود.
سؤال:معنی مهمان نوازی یاعِجزواِنکساردرفروشکستن نفس چیست؟
جواب:اصولا"این مسئله بافرهنگ انگلیس وامریکا فرق دارد .درفرهنگ تصوف ،من برای دیگران.درفرهنگ غرب بنای کاربراین است که من برای خودم.صوفی باید عادت بکند که هرچی داشته باشد برای دیگران باشد.معنی انکساراین است که خودش را کوچک ترازدیگران بداند واگرکسی به اودرشتی کرد به اومحبت بورزد نه اینکه عصبانی شود.
سؤال:آدمی به چه شیوه ای می تواند ازوجود شرک خفی حتی درگفتن اشهد ان لااله الا الله یا اهدنا الصراط المستقیم خلاصی بجوید به گونه ای که دیگرخود درمیان نباشد؟
جواب:برای صوفی اصولا" نمازیک حالت صحو است .یک حالت هوشیاری است. برای صوفی نمازآمدن ازوحدت به حالت هوشیاری است.باید بقیه اوقات درحال وحدت باشد.فرق ایشان با مردم اهل مذهب این است که آنها با نمازبه طرف خداوند می روند ولی برای صوفی نمازیعنی این که ازوحدت به هوشیاری می آید.بنابراین نمازبرای صوفی یک آمدن به دنیای کثرت است واگرهمیشه درحال وحدت باشد ممکن است تعادلش را ازدست بدهد تا این که با دستورونمازی معنوی ترتعادلش حفظ بشود.
سؤال:پریروزداشتم با کسی راجع به عشق خدا نسبت به انسان ها صحبت می کردم.اکنون پرسش این است که آیا انسان هایی هم هستند که خدا نسبت به آنها عشق نداشته باشد؟
جواب:خدا بطورعموم همه موجودات ازجمله انسانها را دوست دارد.بعد یک عشق خصوصی هم نسبت به یک افراد مخصوص دارد.این عشق خصوصی که نسبت به بعضی افراد دارد اینها را به طرف خودش می کشاند.اینهاخاصان اوهستند.دوستان اوهستند وتا خدا کسی را دوست ندارد آن کس نمی تواند خدا را دوست داشته باشد. بنابراین تا خدا نخواهد کسی نمی تواند صوفی بشود.
سؤال:اگرارزش یک ذکردراین نکته نهفته باشد که تمام حواس شخص ذاکرمتمرکزدرحقیقت معانی یکی ازاسماء الهیه باشد؛دراین صورت مقصود ازتمرکزحواس برروی معانی بطورروشن چه می تواند باشد؟
ج:اصل فلسفه ی آن درتصوف وبلکه ساده تربگویم سعادت وخوشبختی انسان دراین است که ازخودش وازEgoخودش فاصله بگیرد وآنچه باعث بدبختی انسان هست Ego اوهست .اصول توجه به خدا براین پایه است که با توجه به خدا،انسان ازEgo ومَنَش دورمی شود ودورشدن ازEgo باعث خوشبختی وسعادت اوست.درمرحله دوم توجه به وحدت وخدا باعث می شود که انسان ازاضطراب حیاتی که به عنوان یک موجود فناپذیراست نجات پیداکند.قطره تا وقتی که تنهاست مضطرب است. وقتی که به دریا پیوست دیگرآن اضطراب جزئی را ندارد وکل می شود.کل که شد دیگراضطراب ندارد.
سؤال:لطفا" تعریف تان راازحقیقت حال خدمت درطریقت برای صوفی مبتدی بیان بفرمائید؟
جواب:این مسئله را انسان می داند که باید خودش را فدای خدا کند.خدا یک موجودی نیست که انسان بتواند برایش خدمت کند وبرای اوخودش را فنا کند.به همین خاطرخدمت کردن به خدا خدمت کردن به مخلوق خداست.قدم اول درتصوف ودرویشی این است که انسان خواسته ها وآرزوهای خودش را فراموش کند. برای این که انسانی خواسته های خودش را فراموش کند باید بتواند خواسته های دیگران را برخواسته های خودش مُقدم بدارد.این ها صفت مردانی بوده که میلیون ها سال ارزش برای این صفات قائل بودند وازخود گذشتگی داشتند وبرای دیگران...می شدند.درتصوف ارزش انسان ها به این است که چقدرمی توانند پا روی خودشان بگذارند برای این که به دیگران کمک کنند. مخصوصا" درخانقاهها، صوفیه خدمت به دیگران را جواهرمی دانستند به همدیگرمی گفتند سعی کن جواهرجمع کنی یعنی سعی کن به دیگران خدمت بکنی ودیگران راشاد کنی.چون ازنظرصوفی، اگریک صوفی بتواند دلی را شاد بکند یعنی خدا را شاد کرده وهرچه ازبزرگان صوفیه درتاریخ تصوف می بینیم که به جایی رسیده اند فقط برای این بوده که توانسته اند دلی را شاد کنند.
در شب خاطره ی جمعه و اوقات غروب
درچنین ظلمت ایام خزان
برگ ریزان
فقط یک چنار ازدل زنده ی نسلی دیگر
یک زیتون ، خوانده آیات کتاب
همه درارض وجود یا که درباغ شهود
نگران گل و دل های بهارست
که اینک:
همه پژمرده ،پراکنده شدند.
بشتاب که اینان نفس گرم ترا خارج
ازشکل قفس باز خریدارند
ورنه با جام امید پرازعشق ویقین
درتو و بیشه ی تو ،در کران خانه ی جم
رفتن جوی به دریا را
تجربه خواهند کرد.
غلام آفتاب
به مناسبت چهارمین سالگرد عروج ملکوتی جناب آقای حاج محمد زهیری(طاب ثراه)
آن که بی عشقش نشیند خسته باد نور در دل حلقه ی جان بسته باد
یار در هر سو ز جامش روح مست چون ازل خود شد ابد پیوسته باد
(خادم)
رمز گشایی از حیات معنوی و وجود سراسر معمّا و تودرتوی یک عارف عاشق که خود ازآشنایان کوی مَودّت و درپرتوعنایات حقه ی او جانی موافق وقلبی تسلیم به یارنیز داشت البته به آسانی برای ما میسر ویا حتی درمواردی قابل شناخت هم نیست.مگر اینکه آن عارف کامل درطول عمر خاکی خویش با کسی نسبت محرمیّت واُنس روحانی بیابد وآنگاه بنا براستعداد وجودی مخاطب گوشه ا ی ازمکنونات قلبی واسراردرونی خود را ازباب رحمت وتربیت برای وی بازگوکند تا بلکه دیگر سالکان راه عشق نیز بتوانند ازاین طریق به منابع حکمت وحقایق جاری شده ازدریای کرم وجود او پی ببرند.
رازدل عارف نگوید جز به یار یا که جانی کو ببیند زان دیار
(خادم)
ترسیم خط سیری نورانی وممتازاززندگی پرباروسلوک معنوی آن مرد میدان وفا به نحوی که هم مراتب عروج روحانی وهم مدارج کمال انسانی واز همه مهمتراعتماد عشق آمیز اورا به حق نشان دهد از آن جهت برای سالکین راه حقیقت دارای ضرورت است که درروزگار غفلت خیز امروزبیشتر افراد بعد ازبستن عهد ومیثاق،رشته ی ایمان را پاره وحرکت درمسیر الی الله را وا می نهند وبه دلائل مختلف ازجمله نداشتن اراده ای نیرومند وضعف همّت واز همه مهم تر به علت سستی ارادت ،آن پیمان الهی را می گسلند وبه عوض تسلیم واستقامت ورزیدن براوامر خداوند واعتصام به حبل الله باب حدیث نفس می گشایند ودراثر فراموشی تعهدات، به دستور نفس غدّاربه مخالفت وحتی ستیزبا استاد دلسوزخودهم برمی خیزند ومتأسفانه در برخی موارد ازگمان باطل خویش حادثه افک درست می کنند وچه بسا به پیغمبروقت خویش بدترین انواع تهمت را روا دارند تا جایی که حاضرمی شوند عقده های متراکم شده ازدوران طفولیّت وایام جوانی وهم چنین رعونات نفس خویش را نیزدراجتماع خصوصا" درمیان جمعی ازاهل صفا با بستن کمربند به صورت انفجارنشان دهند که به فرموده ی مولانا:
گرچه شیری، چون روی ره بی دلیل خویش بین و در ضلالی و ذلیل
مگسل از پیغمبر ایام خویش تکیه کم کن برفن و برکام خویش
هین مپر الا که با پرهای شیخ تا ببینی عون و لشکرهای شیخ
بنابراین توجه وپرداختن به کارومراتب احوال ومقامات عرفانی مردی صاحب صدق وهمّت که پیوسته مراقب دل باشد وخداوند را درهرلحظه برافکارواعمال خویش حاضر وناظر بیند ویاحتی برای کسی که می خواهد بالاترازسایرین درعرصه ی جان مجال عروج وصعود یابد وخالصانه شرایط سلوک را به جای آورد وبیشتر یک صوفی اهل مراقبه شود تا اهل جدال وتهمت ،البته می تواند تلقی به قبول گردد.
او زهیری جان و دل تسلیم یار در طریقت زد قدم مردانه وار
مرد ایمان درعمل عاشق دلیر دم به دم گیرد صفاتش نور پیر
(خادم)
بنده ی سلطان محبت،تسلیم یارطریقت،سالک مسالک شریعت،یاری موافق ومحبی صادق،فخرالمشایخ،شیخ خانقاه نعمت اللهی زنجان حضرت شیخنا الاستاد جناب حاج محمد زهیری درطریقت ملقب به موافق علی درسنه 1301 ه.ش درخاندان علم وتقوی درشهر اولیا پرورزنجان ازکتم عدم،قدم به عرصه ی وجود نهاد.پس ازچندی براثراشتیاق فراوان به تحصیل دانش های دینی وکسب معارف رنج سفربرخود بست وبه حضوربسیاری ازاساتید شناخته شده ی زمان خود جهت خوشه چینی ازخرمن علم ومعرفت آنها شتافت که به عنوان نمونه می توان به دیداروحشرونشرایشان با حضرت آیت العظمی میلانی درمشهد،علامه طباطبائی درقم،آیت الله حاج سیدرضا موسوی زنجانی وبرادربزرگوارش آیت الله حاج سید ابوالفضل موسوی زنجانی درتهران وزنجان وحضرت آیت العظمی آقاسید ابوالحسن اصفهانی وآیت الله کاشف الغطا وآیت الله شیخ عبدالکریم زنجانی درعراق وسایرین اشاره کرد.سپس درمسیر این جستجوی بی انتها برای هدایت باطنی وکشف حقایق عالم وجود تا شهود حصرهستی درخدا البته درافق های ماورای حس وقاعدتا" ثبات قدم اودرمبارزه بانفس براثرمصاحبت وهمنشینی بااهل ذوق که درهرکدام ازاین دلائل،نشان عنایت حق نیزیافت می شد،دچاریک نوع تحول عمیق روحی گشت بطوری که دل ازظواهر اموربرکند ودراین راستا دست به یک هجرت الی الله دیگرزد تاانشاءالله این بارمرشدی ازخیل مردان حق رهبری وارشاد اورابرعهده بگیرد.ازبخت یار درسال1332 ه.ش توسط یکی ازآشنایان خوش نفَس خویش بنام مرحوم حاج رمضان اسکندریون به محضریکی ازوارستگان زمان خود که درحکمت ومعرفت وعرفان درمیان سایرهمگنان ازسرآمدان محسوب می شد،شرفیاب گشت.این مردبزرگ عرصه ی علم وعرفان حضرت میرزاعبدالحسین ذوالریاستین مشهوربه مونسعلیشاه بود که قطب وقت سلسله ی جلیله ی نعمت اللهی درآن زمان بشمار می رفت وتوجه واهتمام خاصی نیز به رعایت احکام شریعت وآداب طریقت درخلوت وجلوت داشت.صحبت این مرد خدایی که زبانی گرم ودرانتقال معارف توحیدی بیانی نافذ وروشن داشت آنقدربردل آماده ی این مشتاق حقیقت نشست به وجهی که دل ازکف ربود ودرهمان جلسه ی اول درحلقه ی ارادت آن عارف وارسته درآمد ودرطول حیات طیّبه ی آن حضرت به کسب فیض ازایشان پرداخت وتحت توجهات معنوی وراهنمایی مشفقانه ی آن استاد کامل مراحلی ازسیر وسلوک الهی راباجدیّت تمام طی کرد.هرچند نقطه ی آغازعشق وارادت حضرت شیخناالاستادجناب حاج محمد زهیری ظاهرا" ازسال های ایام جوانی شروع شده بود آن هم اززمانی که چشم دلش به نورمبارک حسین بن علی(ع)روشن شده وازآن پس ربوده ی حقیقی آن حضرت وشهیدان جاوید کربلا گشته بود.
باری اوکه ازاوان جوانی به علت یتیم نوازی وسرپرستی مشفقانه ی آنها با یک خانواده ی پرجمعیت روبروودستی نیزدرشغل تجارت پیدا کرده بود اما هم چنان بیشتراوقات اودرعبادت وانجام صحیح وبموقع دستورات طریقتی می گذشت بطوریکه دراغلب اوقات مستغرق شوروحال و مکاشفات روحانی خویش بود تاآنکه دست تقدیر ایشان را ازاین عارف ربّانی جدا ساخت.با این حال،طالب شیدای حق لحظه ای درنگ شک آوررا درراه رسیدن به لقای رب جایز ندانست بگونه ای که بعد ازخرقه تهی نمودن حضرت مونس ودفن پیکرمطهر معظم له درخانقاه کرمانشاه، جنابش بدون توجه به هنگامه های برپاشده توسط مدعیان راهبری درآن زمان،بامعرفت وصداقت تمام درنزد جانشین کمال یافته ومنصوب ایشان حضرت دکترجواد نوربخش درطریقت ملقب به نورعلیشاه کرمانی که حقیقتِ نورولایت وآفتاب معنویت دراوبه شکل کامل متجلی بود تجدید عهد کرد ودست ارادت ومحبت به دامان پیرطریقت جدید زدهرچند پیش ازاین نیزنوید ظهورکامل نورالهی به مشتاقان بصیروادی حقیقت حق رسیده بود.
جان نمی خواهد شود هرگز غلام جز برآن دلبر مقامی بی کلام
(خادم)
ناگفته پیداست برای آشنایان وروندگان کوی دوست بجزوداد وعشق خلیفة الله وسالکان کامل اوهیچ چیزدیگرراضی کننده وشادی آوربه نظرنمی رسد.مضافا" براینکه درآن ایام مشاهده بزرگترین کرامت یعنی محبت وایمان ازیک سو وهمینطوربلند شدن بوی صدق ویقین از وجود این مرد معروف آسمان راه قبول واعتماد درنزد ایشان راهمواروبیش ازهمه مشام جان حضرت شیخنا الاستاد را پروراندوبراثرهمین عشق مریدانه به این مرشد بی همتا وخدمت واخلاص کامل او به نوربخش جان بود که رفته رفته درخودنوعی حس خضوع وحالت تسلیم محض وموافقت تمام بادستورات آسمانی آن آفتاب کمال نیز افزوده شده بود که این امردرواقع حکایت ازآن داشت که چگونه بیش ازپیش حجاب های تعلق اوبدست این ولی واصل دریده شده است.
بگذر ازخود تا ببینی روی یار نوربخش است آن حقیقت ماندگار
(خادم)
جناب حاج محمد زهیری ازآن زمان که درکمند جذبه ی ولایت نورعلیشاه کرمانی مقیّد شد وباعنایت وتوجهات خاصه دراندک زمان ممکن مراحل قرب حضرت حق را پیمود وعارف به اسرارشیخی وتصوف گشت وازعهده ی امتحان های باطنی قطب سلسله برآمد؛ درسال 1345 هجری شمسی مسئولیت خانقاه نعمت اللهی زنجان نیز ازطرف مرشدیّّّ وقت به حضرت شیخناالاستاد محول شد تاازجانب معظم له به دستگیری وارشاد طالبان حقیقت مشغول گردد هرچند تاسال ها بعدعلیرغم مأذون بودن ایشان هیچ گونه داعیه ای دراین خصوص ابرازنمی فرمود.لازم به ذکراست سنگ بنای خانقاه مذکوردرسنه 1336ه.ش درزمینی به مساحت 2200 مترمربع واقع درخیابان17 شهریوربا دستورمبارک وحید زمان حضرت دکترجوادنوربخش ومساعی بی دریغ جناب موافق علی وسایراخوان سلسله ی جلیله گذاشته شد تاطبق اسناد ومدارک قانونی موجود،به صورت وقف مؤبد خاص وحبس مخلد الی زمان ظهورقائم آل محمد(ص) محل اجتماع درویشان شیعی مذهب نعمت اللهی گردد.
حضرت موافق علی همانگونه که شأن عرفانی اودرسلسله ی جلیله ی نعمت اللهیه مرتضویه مصطفویه ایجاب می کرد مدافع حقیقی اهل بیت عصمت وطهارت بود.
درمقام یک راهنمای معنوی آشنایی کامل با احوال درونی وآثاربیرونی مریدان داشت ودرتعبیر وتأویل درست واقعات ومشاهدات سالکان طریق استادی زبردست بود.درحلقه های ذکرومجالس فقری هیچ امتیازخاصی درقالب هرعنوان برای خود درنظر نمی گرفت که این امرمی تواند حکایت ازتواضع وفروتنی بی حساب ایشان باشد.مردی رازیاب ورازشناس بود ودرنبوّت شناسی وولایت شناسی دستی قوی داشت.نقّادخویشتن بود واهل محاسبه ومراقبه والبته امید به رحمت وکرم باری دل اورابه تمامی مشغول ساخته بود.
ازآنجا که آشنا به رموزفقربود ودرفقه اکبروتصوف تخصص کافی داشت بنابراین براحتی می توانست باتوجه به سطح مخاطبان ازعهده ی حل هرگونه مسائل غامض عرفانی خصوصا" تفسیر انفسی قرآن کریم برآید.شبهه شناسی قدرتمند بود که شبهه ستیزی اونیزبرقدروارزش کاراو می افزود.
سرانجام جناب حاج محمد زهیری پس ازعمری کوشش وتلاش خستگی ناپذیردرراه ترویج شریعت مصطفوی وطریقت مرتضوی درشانزدهم شهریورماه سال 1387جان به جان آفرین تسلیم نمود وبه دیداریارباقی شتافت.
دل که شد مشغول،صاحبخانه رفت بست چشمش سوی دام و دانه رفت
مرغ جان بین دست آن صیاد پیر صید گشت و از قفس مستانه رفت
(خادم)
کجاست همنفسی تا بشرح عرضه دهم که دل چه می کشد از روزگارهجرانش
جمال کعبه مگرعذررهروان خواهد که جان زنده دلان سوخت در بیابانش
توخفته ای و نشد عشق را کرانه پدید تبارک الله ازین ره که نیست پایانش
(حافظ)
درکنج غربت ،دراندوه فراق وهجران ابدی توچه سخت گریسته ایم.صدای رسا وآسمانیت وهمین طورنفس های گرم ونوربخشت تاابد دردل وگوش جانمان شوق آفرین وطنین اندازاست.
درحقیقت صدجهان بودی نبودی یک کسی دوش دیدم آن جهان براین جهان بگریسته
(مولوی)
شانزدهم شهریورمصادف است با سومین سالروزعروج ملکوتی جناب حاج محمد زهیری(موافق علی).انسانی والا ووارسته،یاری موافق ومحبی صادق،مردی استواروثابت قدم ،وفاداروخستگی ناپذیر،شمع جمع حلقه ی اهل معنی،سالک مسالک شریعت،ناسک مناسک طریقت وغواص دریای حقیقت.مردی که سه سال پیش درچنین روزی درماه ضیافت الهی به مهمانی محبوب ازلی شتافت وماخاکیان بازمانده ازصحبت دیداررا داغدارعلّوهمت واستواری اراده اش دراثبات مقام ولایت ومحبت خدا کرد.
مرد ایمان درعمل عاشق دلیر دم به دم گیرد صفاتش نور پیر
(خادم)
یاد وخاطره آن توانگرقانع وبزرگمرد صاحب صدق وهمت که عمرپربرکت خویش را با یقین واخلاص ،عشق به اهل بیت وخدمت به خلق خدا سپری نمود؛ بردوستداران ومخلصان درد واشتیاق گرامی باد.
سعدی همه روزه عشق می باز تا دردوجهان شوی به یک رنگ